*Introduction*

1.9K 219 7
                                    

خاندان مین.

..یکی از قدیمی ترین خانواده های مهم سئول با پیشینه ای عالی و درخشان..........

متشکل از 3برادر....مین جو...مین سو...مین نام..ویک خواهر...... مین هی.

..

در راس انها برادر بزرگشون مین سو قرار داشت. او طی سالیان و دهه ها.. سختی های زیادی از سر گذراند که توانست اقتدار ,ثروت,شکوه را برای روزهای متوالی بسازد .. با تلاش های فروان دارایی هایش را افزایش داد و توانست در دوران افول وسختی خود را بالا بکشد و از سایر خواهر برادرانش پیشی بگیرد... دو برادر و خواهر سو که نتوانسته بودند دوران افول صنعت ابریشم دارایی های خود را نجات دهند بعد از ورشکستی محتاج و وابسطه ی برادر بزرگ خود شدند.....مین سو خانوادش را زیر سایه خود گرفت و از انها حمایت کرد. و اینگونه شدکه تا دار دنیا میچرخد مدیون برادر بزرگ ترشان شدند.

او رئیس خانواده مین لقب گرفت و تمامی تصیمات به عهده او بود.

سو با برداشتن سهام خود از کارخانه ابریشم در زمان افول و وارد کردن پول خود در خرید فروش طلا های دست دوم توانست به سود زیادی برسد .او با برداشتن گام های کوچک خود را به هدف های بزرگش نزدیک تر میکرد .. تاجایی که اوامروزه به بزرگ ترین برند طراحی جواهرات دنیا مشهور شد و برند او با نام....moon dropsزبانزد خاص عام شد .برند وی از مثال های وصف نشدنی در ظرافت و زیبایی است.

او به واسطه تلاش زیاد و شب بیداری های فراوان تبدیل به جوان ترین مدیر عامل در دهه خود شد .... نهایتا در یک عصر برفی زمانی که به نزدیک ترین رستوران شرکت برای صرف شام رفته بود جفت خودش رو ملاقات کرد .... ویک نه صد دل مجذوب پسرک کوچولویِ امگایی شد که در رستوران پدرش مشغول به کار بود.

پسرک امگا شبیه به گربه های اشرافی قدم برمیداشت غرور و اصالت امگایی پسر چنان با روح روان مردسی و سه ساله بازی میکرد که باعث شده بود تمام وعده های غذایی روز بعد و روز بعد و همین طور روز های بعدش را به رستوران کلاسیک دو طبقه برود.

تمام مدت به امگای بنفشکی زل بزند وهمه ی حرکات و عادت های پسرک را از بر شود.

در نهایت وقتی گونه های پسرک هم رنگ قنچه های ژرانیوم صورتی کنار میز شد نگاهش را بگیرد.

در یکی از همان نیم روز ها دلش رو به دریا زدو با چیدن گل بازشده ژرمانیم از امگای بنفشکی درخواست کرد که معشوقش شود....وداستان سو وقتی به اوج خودش رسید که سال بعد با امگای پسر ازدواج کرد . معشوق بیستو چند ساله اش با ظرافت و زیبایی درون امارت دل مرده مرد قدم میزدو تمام تنهایی ها وسختی هایش را با معنا می کرد...

مرد روزها بعد از کار در اغوش همسر کوچولواش روبه پنچره بزرگ باغ دراز میکشید و منتظر توله های چند ماهه اش میشد...

ماه هسل عشق مین سو و جفت امگاش مین ارین دو فرزند پسر و یک دختر بود.

پسربزرگش جاءِ و دخترش جینا وپسرکوچکش جیوو بودند. به دنیا اوردن سه فرزند الفا برای عشق کوچک سو بسیار سخت بود و اورا ضعیف کرده بود.

بلاخره دلبر کوچک او مرد را درسن 48 سالگی تنها گذاشت و با کمتر از پنجاه سال سن ازپیش او رخت بست . امگای جوان زیبایی های زیادی رو به زندگی الفای مجنون اورد..

و با رفتنش همه انها را گرفت ....

بعد از مرگ همسر مین سو .افسردگی و بد اخلاقی های الفا مانع رشد و موفقیت ثروت او نشد.

پسر بزرگ او ازدواج کرد و او اولین نوه خود رو ملاقات کرد. مین یونگی الفای کوچک خاندان مین تازه وارد ترین عضو خانواده شد... نوزاد الفا دیوار های غم ودرد پدر بزرگ داغ دیده رو شکست .. غم درون قلب الفای پیر مهبوس ماند اما به زندگی برگشت.....

سالها گذشت تا الفای پیر ، فرشته کوچک زندگی اش، امید زیبای تن خسته اش نازارکش... کوچک ترین نوه اش رو ملاقات کرد. مین جیمین امگای کوچولویی که با وجود ظرافت زیبایی و مهربانی نمونه کوچک پدربزرگ مرحومش بود . مین سو الفای پیر با سه فرزند و پنج نوه اش تمام خوشی هاو دلبستگی های خود را درون دست های نوزاد شیر خوار امگایی میدید که عجیب بوی دلبرش رو میداد . و این شد شروع داستان مین جیمین تنها امگای خاندان مین و نازارک پاپا سو...

جیمینی که اصالتا مثل گربه های اشرافی قدم برمیداشت و مثل الهه افرودیت لبخند میزد طوری که اگر بی مهبا محو او میشدی وچندی به صدای بهشتی او گوش میسپردی به ناگه لغزش میکردی وهمین برای مجنون شدنت کافی بود.

______________________________________

خب دوستای عزیز یجورایی توضیح فیک همینه از
اون جایی که مشخصه جیمین و یونگی پسرعمو همن.
لطفا حمایت کنین.ووت کامنت..فراموش نشه استقبال و ساپورت خوب باشه اپ مرتب انجام میشه.
Nino-

 *Mon amour* Completed Where stories live. Discover now