استریت Stories

+ من از زجر دیدن دیگران لذت میبرم ! _ چه جالب ! چون منم از زجر دیدن خودم لذت میبرم ، فکر کنم بتونیم درد همدیگه رو تسکین بدیم... شاید اینجوری حس عذاب وجدانم کمتر بشه ‌ زج...

بکهیون یه پسر ۲۷ ساله است که زمانی شروع کرد به تنهایی زندگی کردن؛مشکلی نداشت و ازش لذت می‌برد، آدم‌های موردعلاقه‌اش یا به قول معروف هم عقیده‌اش رو دور خودش جمع کرده بود...

مـقـدمـه : عـشـق ؛ کـلـمـه قـشـنـگـیـه ولـی بــرداشـتـای مـخـتـلـفـی داره بــه نـظـر بــعـضـی هـا عـشـق فـقـط افـسـانـسـت بــعـضی مـیـگـن فـقـط تـوی فـیـلـم هـا و درامـ...

یه وصیتنامه زندگی دونفر رو بهم میریزه ولی برخلاف بقیه رمان ها قرار نیست که این دوتا باهم بمونن و اینکا رقیب عشقی قراره بد عمل کنه...🥲 ⚠️برگرفته از هیچ فیک و یا داستانی...

[𝐬𝐮𝐧𝐬𝐞𝐭 𝐨𝐟 𝐫𝐢𝐬𝐞] حالا که دارم با تو حرف میزنم پرده ها کمی تکان میخورد، البته ببخشید که رنگِ سفیدشان کمی زرد شده اما میشود وقتی «صبح شد تو هم بیایی؟» من قول م...

کف پوش های خونه صدای مسخره ای می داد ، انگار یه بچه گربه ی کوچیک در حال مردن بود! وقتی هوای اطرافشو تنفس کرد شش هاش با بوی ویکسی و ودکا مخلوط شد و باورکردنی نبود که درست...

کیم مین سو کارمند کافه مارجینه، این کافه یه مشتری خیلی عجیب داره، بعد از چند وقت که با شخصیت اون آدم آشنا میشه اتفاقایی میوفته که حتی تصورشم نمیکرد ژانر : دارم-کمدی-هپی...

⇊قسمتــی از فیک شاید بتونی قیدشو‌ بزنی ولی چشم دیدنشو‌‌ با کس دیگه ای هم نداری... بدترین حالتشم اینجاس که حالش بده و نیستی بغلش کنی؛ اونوقته که مجبوری یه گوشه وایستی و ن...

جیمز: خب این سوالو از جفتتون میپرسم و ب محض تموم شدن وقتتون باید روی تخته بنویسن، اکی؟ خب... پارتنرتون چیکار کنه براتون قابل بخشش نیست؟ ب محض نوشتنش تختمو آوردم بالا...ن...

"فکر کردنه زیاد تو رو دیوونه می‌کنه اما این چیزیه که منو زنده نگه میداره" تخیل ، رویا ، کابوس و خواب، در دنیای من تمام این‌ها به رنگ خون و به طعم تلخی قهوه ی...

او نمی خواست کسی از او متنفر باشد اما آنها متنفر بودند از دختری که زیر ثروت خانواده اش عدالت را زیر پا می‌گذاشت. اما فویو تقصیری نداشت کسی به او قدرت انتخاب نداده بود. ...