[Don't forget vote and cm ]
2020_استرالیا
لیام به ارومی چشماشو باز کرد دور و اطرافشو نگاهی انداخت و روی تختش از حالت خوابیده به نشسته درومد .
دستی به صورتش کشید و بعد موهای نم دارشو بهم ریخت.نور آفتاب که به داخل اتاق تابیده میشد این خبرو میداد که الان باید نزدیکای 9 و 10 صبح باشه.
لیام کمی فکر کرد و بعد همه چیو به یاد اورد...
دیشبو زینو و کاری که باهم از پشت تلفن انجام داده بودن..!
لبخندی زد و از جاش بلند شد و همزمان که به بیرون اتاق میرفت به زین تکستی داد تا حالشو بپرسه.
از در سفید رنگ اتاقش خارج شد و مایا رو دید که پشت میز نشسته و داره صبحونه میخوره.
سلام سردی بهش کرد و بعد به طرف دستشویی رفت تا آبی به سرو صورتش بزنه.
توی اینه به خودش نگاه کرد......
ریشاش ردومده بودن و یکمم تپل شده بود.
از خودش وقتی که تپل بود خوشش نمیومد..
اما الان وقت شِیو یا هرچیز دیگه ایی نبود باید کلی کار انجام میداد...
آبی به صورتش زد و بعد از دستشویی خارج شد .
به سمت یخچال رفت و یک پاکت آبمیوه دراورد و یکم توی لیوان ریخت و بعد بلافاصله اونو سر کشید .
لیوانو روی اُپن گذاشت و به سمت اتاقش رفت و همزمان به مایا گفت
" حاظر شو بریم "
مایا که مشتاقانه منتظر این حرف بود سری تکون داد و دست از صبحونه خوردن کشید و اونم به طرف اتاقش رفت .
دقایقی بعد هردو حاظر شده توی آسانسور منتظر ایستاده بودن.
لیام همینکه از آسانسور خارج شدن دره ماشینشو با سوئچ تو دستش باز کرد و داخل ماشینش شد و مایا هم کنارش نشست.
سریع برای لیام لوکیشن محل کار جاش رو فرستاد و لیام هم راه افتاد.
در طول راه حرفی رد و بدل نشد و یکراست به محل کار جاش که یه شرکت تقریبا بزرگ بود رسیدن .
اول لیام و بعد این مایا بود که از ماشین خارج شدن.
لیام عینک دودیشو روی صورتش گذاشت و به مایا گفت
" توی ماشین منتظر بمون "
مایا سری تکون داد و به داخل ماشین برگشت..
خیلی اضطراب داشت...!
لیام وارد شرکت شد ؛ خوشبختانه اون شرکت طبقه اول بود!
یکراست به سمت میز منشی رفت و بهش گفت که با جاش کار داره..
منشی نگاهی به قیافه جذاب لیام انداخت..
YOU ARE READING
Deathly Hallows [L.S][Z.M] Completed
Fanfiction. . . [ جوری منو ببوس که انگار آخر دنیاست..!] وضعیت: کامل شده