[Vote and cm]
2021_ اسکاندیناوی
هری با بهت باورنکردنی به سمت لویی برگشت و این چهره لویی بود که با دهن کمی باز هنوز به جوزف خیره بود.هری خنده ای کرد و کمی لوییو تکون داد و گفت
" لاو....ما آزاد شدیم!"
لویی نگاه حیرت زدشو به سمت هری سوق داد و با لبخند لب
" آزاد شدیم؟"
آنه با خنده جواب لوییو داد و گفت
" اره پسرم..
دیگه کسی نیست که نگهتون داره اینجا و بهتون زور بگه"جوزف پوفی کشید و گفت
" هیچ وقت فکر نمیکردم از مردن کسی انقدر خوشحال بشم.."
همشون خندیدن و بعد این جما بود که از آشپزخونه بیرون اومد و با یه ظرف کیک توی دستش گفت
" هی بیاین کیک بخورین امشب شب ساله نوعه ها!"
لویی با شنیدن این حرف از زبون جما چیزی توی دلش تکون خورد..
یه چیزیو به یاد اورد ه خیلی وقت بود از یادش رفته بود!
همه دور میز جمع شده بودن و با وَلع به کیک شکلاتی با تزیینات خامه صورتی رنگ نگاه میکردن و منتظر بودن تا آنه کیکو ببره که با صدای لویی، همه به سمتش برگشتن.
" هزا....من یه چیزی یادم افتاد!"
هری با نگرانی به لویی نگاه کرد و گفت
" چیشده لاو؟"
لویی جلوتر اومد و کنار آنه قرار گرفت و گفت
" من شب سال نو تولدمه....."
جما و آنه لبخندی زدن و جما بلند تر گفت
" هی تولدت مبارک !!"
آنه دستشو دور شونه لویی گذاشت و مهربونانه گفت
" چرا زودتر نگفتی عزیزم؟ میتونستیم تولد برات بگیریم"
هری که تا اون لحظه با تعجب به لویی خیره بود و شرمنده از این بود که هیچ کادویی برای دوست پسرش آماده نکرده جلو اومد و دستای لوییو گرفت و گفت
" اگه میدونستم تولدته برات یه چیزی اماده میکردم ولی...."
لویی دستشو روی دهن هری گذاشت و گفت
" همینکه باشی خودش یه کادوئه هزا.."
جوزف که جو فضارو سنگین میدید سرفه ایی کرد و گفت
" خیلی خب بیاید کیکو ببریم "
ولی جما سریعتر جیغی زد و گفت
ESTÁS LEYENDO
Deathly Hallows [L.S][Z.M] Completed
Fanfic. . . [ جوری منو ببوس که انگار آخر دنیاست..!] وضعیت: کامل شده