[Vote & Cm]
2020_آزگارد
سیاهی تنها چیزی بود که به چشم میخورد.....
بوی نم دیوارا توی کل اون اتاق پخش شده بود و هیچ پنجره ایی روی دیوار نبود که بتونه اون سیاهیو روشن کنه!وسط این اتاق خالی پسری روی صندلی بسته شده بود.
به بدترین وجه ممکن ...
گردنش تا اخرین حد خودش به پائین خم شده بود و موهاش
نا مرتب شکل گرفته بودن و در هم تنیده شده بودن.خون از دهنش پائین میریخت و خودش.......بیهوش بود!
خواب عمیقی که زیاد طول نکشید و اون پسر بخاطر درد بدی از سمت گردنش چشماشو باز کرد..
چشماش وحشتناک میسوخت...
و بعد از هوشیار شدنش درد گردنش تبدیل شد به دردی توی همه بدنش...
اروم سرشو بالا اورد و اخ ریزی زیر لب گفت.
چندبار پلک زد تا تونست خوب ببینه...اونجا کجا بود؟
از خودش پرسید و بعد فکرشو بلند به زبون اورد
" اینجا کجاست؟؟؟ هی کسی اینجا هست؟؟؟"
اما دریغ از یه جواب..
دوباره بلند تر از قبل داد زد
" هییییی کسی تو این خراب شده نیست؟"
و بعد جملش با صدای پاشنه های کفشی به پایان رسید.
صدای پاشنه خبر از این میداد که اون پاشنه ها مال یک زنه....
صدای ظریفی که متعلق به یک کفش پاشنه بلند بود.
به سیاهیی روبه روش چشم دوخت و با دقت نگاه کرد یک زن جلو اومد و بعد چراغی بالای سرش روشن شد.
چشماشو بخاطر نور وارد شده بست و بعد آروم آروم اونو باز کرد.
زن بدون گفتن حرفی خم شد و هم قد پسرِ روی صندلی شد .
اروم دمه گوش اون پسر گفت
" اینجا جهنمه.....سوال بعد ؟ "
لیام بخاطر فاصله نچندان کمش با زن مسن روبه روش کمی به خودش لرزید...
و به چهره زن با دقت خیره شد اونو نمیشناخت......داد زد" چرند نگو.....چیکارم دارین تو کی هستی...اینجا چه خبرههه؟"
زن کمی عقب رفت و کلافه گفت
" اینجا جهنمه توعه پسر!
و میخوای بدونی من کی ام ؟ "لیام با دقت به زن خیره شد تا ادامه حرفشو بزنه...
" من همونیم که کل وجودمو به اتیش کشیدین..همینجا!
همونیم که داشتم اون حرومزادرو به سزای عملش میرسوندم..!
YOU ARE READING
Deathly Hallows [L.S][Z.M] Completed
Fanfiction. . . [ جوری منو ببوس که انگار آخر دنیاست..!] وضعیت: کامل شده