با رسیدن به جلوی در کلاس جونگکوک با حرص و چشم های ریز شده به سمتش برگشت. صورتش رو درست جلوی صورت تهیونگ برد و انگشت اشارهش رو بالا آورد.
- توی کلاس هیچ حرکت اضافهای نمیکنی وگرنه بهت قول نمیدم دفعهی بعدی تو تاپ باشی!
با گونه های گر گرفته و سرخش زمزمه کرد و تهیونگ با نیشخندی که کل مدت روی لب هاش بود ابروش رو بالا برد. پسر کوچیک تر بدون هیچ مکثی در رو باز کرد و خودش رو تقریبا به داخل کلاس پرت کرد.توجه بقیه روی اون ها اومد ولی هر دوشون با بی توجهی به سمت صندلی هاشون رفتن. جونگکوک سر جای همیشگیش نشست و واقعا خوشحال بود که دور و ورش جای خالی نیست ولی وقتی اشارهی تهیونگ رو به یکی از پسر های کلاس که درست بغلش نشسته بود با حرص لبش رو جلو فرستاد.
- کیم تو نمیتونی بچه ها رو از سر جاشون بلند کنی!
جونگکوک تقریبا فریاد کشید و آروم و کجکی روی صندلیش نشست و همین باعث شد بات پلاگ رو بیشتر حس کنه و بی اختیار به جلو خم شه.- پس منتظرم که به عنوان رئیس شورا دهنم رو سرویس کنی!
با بلند شدن پسر و دیدن حرکت یکدفعهای جونگکوک لبخند عمیقی زد و روی صندلیای کنار جونگکوک نشست.- حالت خوبه پسر؟
با شنیدن صدای آروم جیمین ابرو هاش رو بالا برد.- خوبم!
جونگکوک با مکثی از بین دندون هاش غرید و باعث قهقههی تهیونگ شد.- بانیِ لعنتی..
زمزمه کرد و به عقب خم شد. با ورود استاد کلاس ساکت شد و جیمین مجبور شد نگرانیش رو کنترل کنه و سر جاش برگرده. دانش آموز ها ایستادن و جونگکوک هم با بدبختی به احترام استاد بلند شد. تهیونگ بی توجه سر جاش نشسته بود و به جونگکوک نگاه میکرد، کسی هم بهش گیر نمیداد و از این بابت خیالش راحت بود.با اشارهی سر استاد همه نشستن و دوباره اون پروسهی قبلی نشستن جونگکوک شروع شد. آروم کج نشست، پاهاش میلرزیدن و تحمل کردن شرایط براش خیلی سخت بود.
- خب امروز نوبت کنفرانسِ جناب جئونه، پسرم میتونی بیای جلو و ارائهت رو شروع کنی.
استاد بعد از چک کردن غایبین رو به جونگکوک گفت و جونگکوک با گونه های گر گرفته بلهی کوچیکی زمزمه کرد و دوباره ایستاد.نگاه تهیونگ بی توجه به کلاس و استاد روی جونگکوک و ریکشن های یکدفعهایش که فقط خودش دلیلش رو میدونست میچرخید.
پسر کوچیکتر پلیورش رو مرتب کرد و قدم های کوچیکش رو به سمت جلوی کلاس برداشت. استاد که متوجهی صورت سرخش شده بود عینکش رو جا به جا کرد و با چشم ها ریز شده به جونگکوک زل زد.
- حالت خوبه؟ اگه میخوای میتونی بعدا کنفرانس بدی!
استاد با زدن ضربهای به شونهی جونگکوک تکون دادن یکدفعهایش رو بهش گفت و جونگکوک به خاطر حرکتش چشم هاش رو با درد بست. اون تحریک شده بود و علاوه بر اون میتونست نگاه های سنگین تهیونگ رو هم روی خودش ببینه. همهی اینا ها دست به دست هم میداد تا نفس کشیدن براش سخت بشه.
YOU ARE READING
Trey || VKook
Fanfiction[ TREY ] پایان یافته ژانر : فان / ورزشی / رمنس / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ یونمین - شاید از من خوشت بیاد ولی تا وقتی که مجبور باشم دختر های مختلف رو از روت بلند کنم ، هیچ تغییری توی رابطهمون بهوجود نمیاد کاپیتان بسکتبالیست ! 《توجه داشته...