part 21 ; who are you?

6.5K 1K 132
                                    

تهیونگ با عصبانیت زنگ خونه‌ی جونگکوک رو فشرد و سعی کرد اصلا به این که چقدر داره بی احتیاط عمل میکنه، فکر نکنه.

در باز شد و تونست قامت جونگکوک رو ببینه. پسر کوچیک تر مثل همیشه با لبخندی منتظرش بود ولی تنها یک ثانیه طول کشید تا خشم توی نگاه تهیونگ رو ببینه.

- چرا انقدر زود..

- مشکلش چیه؟
تهیونگ عصبی حرف اون رو قطع کرد و به داخل خونه اومد. میدونست که توی این ساعت به جز جونگکوک هیچکس خونه نیست پس اصلا تلاشی برای کنترل صداش نکرد. در رو بست و به جونگکوک که متعجب و کمی ترسیده بهش زل زده بود، نگاه کرد.

- چه اتفاقی افتاده؟
جونگکوک پرسید و همین کافی بود تا تهیونگ مثل بمبی از خشم بترکه!

- من برات مثل یک انتخاب دومم؟ کار هات چه معنی‌ای میدن جونگکوک؟
بعد از ماه برای اولین بار جونگکوک رو به اسم صدا کرد و همین به پسر کوچیک تر فهموند که چه اتفاقی افتاده.

- منظورت رو نمیفهمم..
نگران ناله کرد ولی تهیونگ نمیتونست صبر بکنه. همین الانش هم تنها چیزی که توی مغزش میچرخید این بود که جونگکوک برای چی با اون پسر میچرخه، و چرا این رو قایم کرده؟

- بزار برات توضیح بدم، جوهیوک رفت و تو تنها موندی. پس به راحتی من رو که برات مثل ورژن دوم اون بودم انتخاب کردی؟
با شنیدن اسم جوهیوک سعی کرد نلرزه، پس بالاخره همه چیز رو فهمیده بود؟ نگاه ترسیده‌‌ش رو به تهیونگ که به سختی نفس میکشید داد و خواست جلو بره که پسر بزرگ تر عقب کشید.

- چرا بهم نگفتی؟
با ناباوری به چشم های اشکی تهیونگ زل زد. اون چیکار کرده بود؟

- چون اصلا مهم نبود!
بالاخره فریاد کشید ولی بی فایده بود.

- مهم نبود؟ پس برای همین همراهش به انباری مشروب ها رفتی؟ تهیونگ هیچوقت من برات انتخاب اول بودم؟ یا همیشه فقط ازم استفاده میکردی تا جای اون لعنتی رو پر کنی؟ اصلا هیچوقت دوستم داشتی؟
پسر با چشم های اشکی فریاد میکشید و حتی به لرزش بدن جونگکوک هم اهمیت نمیداد. باورش نمیشد همچین اتفاقی افتاده، باورش نمیشد که به همین آسونی کوهی که ساخته بود تبدیل به گرد و غبار شده و توی ریه هاش خونه کردن و دارن میبلعنش.

- من همیشه دوستت داشتم.. اون اصلا شخص خاصی نیست!

- اون دوست پسر قبلیته!
تهیونگ بالاخره صاف ایستاد و با پشت دست اشک هاش رو کنار زد. پسر حتی با اون صورت اشکی و حال داغونش هم جذاب دیده میشد ولی فعلا جونگکوک وقت نداشت که تحسینش کنه!

- تو به من دروغ گفتی، حتی اولینت هم برای من نبود. چطور تونستی؟
موهاش رو بهم ریخت و قدمی به عقب برداشت. جونگکوک با لرزش لب هاش و چشم های اشکی جلو اومد ولی تهیونگ اجازه نمیداد نزدیک تر بشه.

Trey || VKookWhere stories live. Discover now