part 26 ; exist to fuck - The End -

13.1K 1.1K 225
                                    

صدای در باعث شد بچرخم و گوش های ببریم رو بین موهای فرم به عقب هل بدم. تهیونگ کاملا بی حواس جلو اومده بود و آهنگی رو هم زیر لب زمزمه میکرد.

در رو بست و چرخید. حوله‌ای دور کمرش بود و کمی نا امیدم کرده بود ولی میدونستم که میتونم به راحتی ازش خلاص شم. پس با نیشخندی منتظر موندم تا بالاخره من رو ببینه‌.

بالاخره به سمت من برگشت و نگاهش به پاهام خورد و آروم سرش رو بالا آورد و جزءجزء بدنم رو از زیر نگاهش گذروند.

- ج-جونگکوک!
با لکنت صدام زد و من با نیشخندی خودم رو جلو کشیدم.

- قرار نیست بهت خوش بگذره کیم.
زمزمه کردم و توی تاریکی چنگی به مچ دستش زدم. کاملا متعجب پشت سرم کشیده شد و من اون رو روی تختش پرت کردم.

- چیکار داری میکنی؟

- تنبیه!
صریح گفتم و ابرو هام رو به بالا فرستادم.

- مطمئنی این یک تنبیه‌ئه؟

- فقط کافیه یک ربع صبر کنی.
روی رون پاهاش نشستم و باسنم روش قرار گرفت.

دستبند فلزی رو برداشتم و دستش رو به سمت بالا هدایت کردم. متعجب حرکاتم رو دنبال کرد و با فهمیدن مقصودم خواست مخالفت بکنه ولی فقط چشم هام رو ریز کردم که باعث شد با کمی مکث اجازه بده کارم رو بکنم.

حس کنجکاویش باعث میشد به هر چیزی که میگم گوش بده ولی قاعدتا شامل به فاک رفتن توسط من نمیشد!

فلز دستبند رو بین تاج تخت گیر انداختم و ثانیه‌ای بعد دست های اون به بالای سرش قفل شده بود.

نیشخندی زدم و خودم رو عقب کشیدم‌. پنتی مشکی رنگ به خوبی روی بدنم نشسته بود و اون میتونست دیکم رو با کمی دقت ببینه که الان نمیخواستم اصلا بهش توجه بکنم.

- بانی.. میشه..

- نه!
بدون اینکه بدونم چی میخواد ردش کردم و تهیونگ با ابرو های در هم رفته نگاهش رو به من داد.

- این به نفع تو هم نیست!
غرید ولی توجهی نکردم و فقط مثل یک گربه قوسی به کمرم دادم و خودم‌ رو جلو کشیدم.

- میدونم، ولی میخوام از همون چند دقیقه‌ای که تقلات رو میبینم لذت ببرم!
روی لبش زمزمه کردم و خیلی آروم سینه ی لخت و داغش رو با سر انگشت های سردم لمس کردم. با قوس دادن کمرم به سمت جلو موهام رو به عقب فرستادم و تهیونگ کاملا محو صورتم شده بود. آرایش دارک و موهای فر شده‌م بالاخره توجهش رو جلب کرده بود و نفس هاش رو به شماره انداخته بود.

- میبینی این رو ته؟ تو برام خریدیش!
اشاره‌ای به گوش های خرگوشی که روی موهام فیکس شده بودم، کردم و تهیونگ نگاهش رو به موهام داد.

- حس نمیکنی یک چیزی کمه؟
چنگی به کیفم که کمی دور تر قرار داشت زدم و چیزی رو که مد نظرم بود بیرون کشیدم.

Trey || VKookWhere stories live. Discover now