part 17 ; mr brilliant

7.8K 1K 149
                                    

قدم هاش رو توی سالن برداشت، تونست جمعیت رو که گوشه‌‌ای متمرکز شده بودن ببینه. چینی به دماغش داد. یعنی نفرات برتر رو به همین زودی اعلام کرده بودن؟

کمی از تهیونگ به دلایل مسخره‌ای که خودش مطرح کرده بود فاصله گرفته بود و میتونست پسر رو تصور کنه که توی کتابخونه نشسته و داره به کتاب ریاضیش که هیچی متوجه نمیشه زل میزنه.

بدون هیچ حرفی جمعیت از سر راهش کنار رفتن و جونگکوک دست به جیب روی ورق خم شد. همه تقریبا میدونستن که اون دنبال خودش توی نفرات برتر نمیگرده چون مطمئن بود که اسمش بالای جدول داره میدرخشه.

- اسمت کجائه کیم؟
زمزمه کرد و چشم هاش رو روی صفحه چرخوند. با شنیدن این زمزمه از طرف اون بقیه کاملا متوجه شدن که جونگکوک اومده تا وضعیت دوست پسرش رو چک کنه. تهیونگ زیاد درس نمیخوند و تقریبا همه‌ی کلاس هاش به جز اونایی که با جونگکوک هم کلاسی بود رو میپیچوند و هیچ توجه‌ای بهشون نداشت. به همین دلیل اسمش همیشه جزو نفرات آخر بود!

با دیدن اسم تهیونگ کنار نفر سی و پنجم ابرو هاش رو بالا برد. اخمی روی صورتش نشست و خواست سرش رو عقب بفرسته که دست هایی روی کمرش نشستن.

- خوشحالی مگه نه؟
با شنیدن صدای خش دار تهیونگ نیشخندی زد. جمعیت با ورود اون متفرق شده بودن و جونگکوک میدونست که دلیلش نگاه های مرگبار تهیونگه.

- نه به اندازه‌ی تو!
با حرص گفت و کمی از پسر بزرگ تر فاصله گرفت. تهیونگ نگاهش رو روی ورقه چرخوند و با دیدن اسمش نیشخندش پر رنگ تر شد.

- میبینم که باختی رئیس.
زمزمه کرد و تهیونگ چشم هاش رو ریز کرد.

- تو واقعا تموم تلاش فاکیت رو کردی تا از نفر نود و سوم به سی و هشت برسی!
پسر کوچیکتر موهای نرمش رو عقب فرستاد و یونیفرمش رو مرتب کرد. شروع کرد به قدم زدن و تهیونگ هم مجبور شد کنارش قدم برداره.

- شرطمون برام مهم بود!
با نیشخند روی لبش توی گوش پسر زمزمه کرد و عرق سردی روی کمر جونگکوک نشست.

- شرط کوفتیت رو میتونی فردا..

- امروز!
تهیونگ حرفش رو قطع کرد و دست جونگکوک رو به سمت جیبش برد و به راحتی کل دستش رو با انگشت های کشیده‌ش کاور کرد.

با برخورد انگشت های جونگکوک به جسمی نفسش سنگین شد. نگاه مضطربش رو به دوست پسرش داد.

- ولی من امروز کنفرانس دارم!
تقریبا فریاد کشید و حواسش رو به مسیری که داشتن طی میکردن داد. تهیونگ داشت اون رو به سمت رختکن سالن بسکتبال که الان مطمئنا خالی بود میبرد.

- و این خیلی بهترش میکنه.
تهیونگ با صدای دامینت و بمش زمزمه کرد و جونگکوک حتی نتونست مخالفت کنه. تازگی ها تغییرات اساسی‌ای توی تهیونگ رخ داده بود و علاوه بر درس خوندن اخلاق و ویژگی هاش صد برابر قوی شده بودن. اون به راحتی میتونست با نگاه نافذش جونگکوک رو کنترل کنه و برخلاف گذشته جونگکوک قدرت نه گفتن بهش رو نداشت.

Trey || VKookWhere stories live. Discover now