چشم هام رو با بی حالی باز کردم و کنارم دنبال تهیونگ گشتم. با ندیدنش اخمی کرد و سعی کردم بشینم. باسنم کمی درد میکرد ولی اهمیتی ندادم. ملحفه رو کنار زدم و به سمت آینه رفتم. کمی احساس بد توی قلبم به وجود اومد. ته کجاست؟
به سمت در حموم رفتم و با نفس عمیقی بازش کردم. نمیخواستم دنبال تهیونگ بگردم. حتی سمت گوشیم هم نرفتم. فقط در حموم رو پشت سرم بستم و به سمت وان رفتم. آب رو باز کردم و به عقب تکیه دادم. باید بهش زنگ بزنم؟ و بپرسم چرا بعد سکس ولم کرد؟
و این ها مقدمهای بر بدتر شدن حالم بودن، افکاری مثل نکنه من رو هیچوقت دوست نداشته یا نکنه همش بخاطر سکس بود به سرم هجوم اوردن. حتی احتمال این رو میدادم که باهاش شرط بسته باشن.
اون آدمیه که خوش میگذرونه.. توی هر ثانیه.. و فاک نمیتونم افکارم رو کنترل کنم.. این حرکتش چه معنیای میتونه بده؟ جز اینکه-
با صدای ضربهی روی در حموم اخمی کردم و کف روی وان رو بی حوصلگی بهم ریختم.
- مامان بعد از حمومم میام پایین.
کوتاه داد کشیدم و دوباره به عقب تکیه دادم و چشم هام رو بستم. نفس عمیقی کشیدم و بوی خوب شامپوی مخصوصم رو به ریه هام کشیدم.از همون اول انتظار همچین چیزی رو باید میداشتم.. الان تنها کاری که میتونم بکنم اینه که-
با صدای باز شدن در با چشم های درشت شده به سمت در برگشتم و آمادهی فریاد کشیدن شدم.
- مامانننن!
داد کشیدم ولی با دیدن قامت درشتی از پشت بخار توی حموم ابرو هام رو بالا فرستادم.- بانی برات صبحونه آوردم ولی توی تختخواب نبودی. مادرت هنوز برنگشته!
صدای بم تهیونگ رو شنیدم و با خنده بهش خیره شدم.- چرا تعجب کردی؟
تهیونگ جلو تر اومد و بالا سرم ایستاد. خودم رو عقب فرستادم و به اون که به دیوار کنار وان تکیه زده بود از پایین نگاه کردم.- هیچی..
افکارم رو دور ریختم و پاهام رو توی آب تکون دادم.- کی میای بیرون؟
تهیونگ که حوصلهش سر رفته بود با لب های جلو اومده پرسید و من دوباره سرم رو کاملا بالا بردم و بهش زل زدم.- همین الان اومدم!
بهش گفتم و اون با آهانی لبش رو گاز گرفت.- من میتونم موهات رو بشورم!
ابروش رو بالا فرستاد و به سمت باکس شامپو ها خم شد. شونهم رو بالا فرستادم. اون حوصلهش سر رفته پس میتونه هر کاری که بخواد بکنه.- جالبه بانی..
صدای زمزمهش رو پشت سرم شنیدم. آروم دوش آب وان رو روی موهام گرفت و لمسشون کرد. سرم رو توی زاویهی بهتری قرار دادم تا راحت تر بهش دسترسی داشته باشه.- چی جالبه؟
آروم پرسیدم و اون دوش آب رو بست. کمی از شامپو رو برداشت و روی دستش ریخت.
ESTÁS LEYENDO
Trey || VKook
Fanfic[ TREY ] پایان یافته ژانر : فان / ورزشی / رمنس / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ یونمین - شاید از من خوشت بیاد ولی تا وقتی که مجبور باشم دختر های مختلف رو از روت بلند کنم ، هیچ تغییری توی رابطهمون بهوجود نمیاد کاپیتان بسکتبالیست ! 《توجه داشته...