part 25 ; My time

7.5K 1K 159
                                    

- محض رضای خدا من دارم متن سخنرانی لعنتیم رو برای مراسم برگزیده های موسیقی مینویسم! از اینجا برو بیرون کیم!
با بدبختی ناله کردم، ولی تهیونگ واقعا قصد بیرون رفتن از اتاق شورا رو نداشت.

چشم هاش رو چرخوند و دوباره توپ بسکتبال لعنتیش رو به زمین کوبید. آهی کشیدم و دست هام رو روی گوش هام گذاشتم.

اگه فقط چند ثانیه دیگه اون توپ رو میکوبید ممکن بود مدیر بیاد و نه تنها دهن اون، بلکه دهن منم رو سرویس کنه.

بالاخره ایستادم و به سمتش رفتم. برای داشتن توجهم لبخند بزرگی زد ولی زیاد طول نکشید چون توپ موردعلاقه‌ش رو از بین دست هاش بیرون کشیدم و دوباره به سمت میز خودم برگشتم.

توپ رو زیر میزم انداختم و تهیونگ با لب های جلو اومده به مبل مقابلم تکیه داد.

- مگه مجبوری اینجا بمونی؟
با حرص پرسیدم ولی اون فقط آهی کشید و به عقب تکیه داد. موبایلش رو بیرون کشید و خودش رو مشغول نشون داد.

ثانیه‌ای بعد صدای خنده‌ش بلند شد که توجهم رو جلب کرد و باعث شد  سرم رو بالا بیارم.

سعی کردم توجهی نکنم و به کارم ادامه بدم ولی چند دقیقه بعد دوباره خندید و واقعا کنجکاو شدم که به چی داره میخنده.

- حواسم رو پرت میکنی!
غریدم و دوباره با تعجب سرش رو بالا آورد.

- جدا قصد ندارم اذیتت کنم.

- ولی داری میکنی، میشه بری بیرون؟
زمزمه‌ی من باعث شد با مکثی بهم زل بزنه. چشم هاش رو ریز کرد و تونستم متوجه بشم که دیگه داره عصبی میشه و فقط یکم مونده تا کنترلش رو از دست بده.

- من جایی نمیرم.
غرشش باعث شد کمی خودم رو جمع کنم و متقابلا به چشم هاش زل بزنم. نگاهش رو از من گرفت و به گوشیش برگردوند. خواستم سر کارم برگردم ولی شنیدن نفس های سریع و سنگین اون باعث شد نگران شم.

- خوبی؟
ایستادم و قدم هام رو به سمتش برداشتم. در کمال تعجب قبل از اینکه بهش برسم ایستاد و موبایلش رو طی یک حرکت وحشیانه به دیوار کوبید.

با تعجب خودم رو عقب کشیدم و تهیونگ توی این فرصت به سمت در خروجی دویید. چشم های درشت شده‌م رو به موبایلش که روی زمین بود دادم و با برگردوندنش تونستم از لای اسکرین شکسته شده اسم جوهیوک رو بالای صفحه ببینم که به تهیونگ پیام داده.

با دیدن صفحه‌ی چت و عکس هایی که اون فرستاده بود آهی کشیدم و سریع دنبال تهیونگ دوییدم تا تبدیل به یک قاتل لعنتی نشه.

توی راهرو میدوییدم و میتونستم نگاه جمعیت رو هم حس کنم. اون ها با دیدن دوییدن تهیونگ کنجکاو شده بودن و اون رو دنبال میکردن تا ببینن دقیقا دنبال چیه.

Trey || VKookWhere stories live. Discover now