"فساد حقیقی امری درونی است. غیر از آن هرچه بماند قابل شست و شوست، تنها یک آلودگی میتوان یافت که با آب خالی پاک نمیشود و آن لکه ی نفرت و تعصب است که روح را درمانده میکند. میتوانی از رهگذر ریاضت و روزه داری جسمت را پاک کنی اما تنها عشق است که میتواند دل را مطهر کند."
-قانون هفدهم از چهل قانون شمس تبریزی
این چیزی بود که تمام آدم های جهان باید اون رو درک میکردند، اونها هیچ وقت حق قضاوت نداشتن، هیچ وقت نمی تونستن برای خوب یا بد بودن یه نفر حد تعیین کنند، چون بدی واقعی یا همون فساد حقیقی امری درونی بوده و مردم به راحتی متوجه اون نمیشن.
باید حتماً به درون آدمی سفر کنن و تمام خوبی ها و بدی های وجودیتشون رو لمس کنن و سختی ها و راحتی ها و حتی شادی های درونی که شخص پشت سر گذاشته رو به تماشا بنشینند، کاملا از دید اون به دنیا و خودشون خیره بشن تا در نهایت بتونن بگن فساد حقیقی در این آدم ریشه دوانده یا نه؟!
چیزی که قابل ذکره، اینه که اگه این شخص که به دنبال فساد حقیقی میگرده تو هستی، هرگز نباید با دیدگاه متعصب و متنفر خودت به شخص مد نظر و زندگی و تجربیاتش فکر کنی، باید عشق بورزی و خوبیها رو به خودت یادآوری کنی، اگر فساد حقیقی در وجود آدمی باشه اون شخص خوبی های تو رو پس میزنه و اگر نباشه تو میتونی واقعیت وجود شخص، که اونقدرا هم که فکر میکردی تیره و تار نبود رو ببینی.
پس ما آدم ها باید قبل از هرچیزی یاد بگیریم که برای یه لحظه هم شده با عشق به هرکسی که رو به روی ما قرار گرفته فکر کنیم و تعصب هارو کنار بذاریم چرا که همین نفرت روح ما رو به سیاهی میکشونه. چه بسا سیاه تر از روح کسی که ما فقط فکر میکردیم دچار فساد حقیقی شده.
***
زین پیشنهاد داده بود باهمدیگه به پیک نیک برن. لیام اولش غر زد و گفت خستست ولی زین جواب داد اون میتونه حتی توی پارک هم استراحت کنه ولی باید بیاد. پس اینطوری شد که اونها به باغ لوکزامبورگ رفتن و ساعت های متوالی ای رو اونجا گذروندن و زین خوشحال بودن لیام رو حس میکرد.
پسر از وقتی فهمیده بود بیماریش پیشرفت کرده و توهم زدن هاش شروع شدن، خیلی افسرده شده بود و میگفت نمیدونه چطوری باید با این کنار بیاد، چون این اتفاق انقدر اون رو به خودش نامطمئن کرده بود که لیام کمتر حرف میزد چون فکر میکرد ممکنه نصف بیشتر چیزهایی که تو ذهنشن فقط یه توهم باشن، یا اگه مثل روزای اول دیدارشون پرحرفی میکرد برای این بود که در تلاش بود یکی از توهم ها -که خودش فکر میکرد واقعیه- رو به زین ثابت کنه. اما حالا توی باغ حالش خوب بود و همین برای اینکه زین هم خوب باشه کافی بنظر میرسید.
زین موهای بلند لیام -که دراز کشیده و به آسمون آبی خیره شده بود- رو از تو صورتش کنار زد و بعد جلو رفت و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Insomnia [Z.M]
Romantizmلیامی که کل زندگیش تو یه خواننده ی معروف و دوست داشتنی به اسم زین مالیک خلاصه شده و حالا قراره یه سفر چند ماهه رو باهاش تجربه کنه... کاور:deborah_me@ [وضعیت:کامل شده!] 1 #ziam 1 #zaynmalik