- مگه قرار نبود بیان دنبالمون؟ پس چرا هنوز اینجاییم؟
تهیونگ کلافه بود و تحمل شرایطی که نیاز به صبر داشت، براش سخت بود! نمیتونست بیقراریش رو کنترل کنه؛ وضعیت کسایی که باهاش بودن هم اونقدر خوب نبود تا بتونه به خودش مسلط بشه؛ جیمین هر یک ساعت در حال اوق زدن توی دستشویی بود و دختری که همراهشون بود از شدت خونریزی رنگ از رخش پریده بود و به شدت ضعف داشت. بوی گند جسد نوزادی که گوشه اتاق زیر پتو مخفی شده بود دیگه قابل تحمل نبود!
همه چی به حد افتضاح و فاجعه بار خودش رسیده بود؛ قرار بود یونگی از خودش خبری به دستش برسونه ولی هنوز هیچ تماسی دریافت نکرده بود؛ حتی پیغامی هم از طرفش نداشت!
با دوییدن دوبارهی جیمین به سمت دستشویی، این بار خشمش رو بروز داد؛ از جا بلند شد و به سمت پنجره رفت؛ اونقدر توی اتاق اون هتل مونده بودن که نمیدونست شبه یا روز! ساعتشون بهم ریخته بود و حال مساعدی نداشتن! تنها توی اتاق گیر افتاده بودن و دو روز میشد که اونجا بودن... و هنوز هیچکس سراغشون نیومده بود. اگر این روال ادامه پیدا میکرد، هر دوی اونها مسموم میشدن و شاید جونشون رو از دست میدادن.
وقتی چشمش رو از نمای سطح پایین شهر گرفت، چرخید و تا به سمت سرویس بهداشتی حرکت کنه؛ دختری که همراهشون بود به سختی از روی زمین بلند شده بود و لکه بزرگی از خون روی لباس و زمین به جا گذاشته بود. آه از نهادش بلند شد و هق هق خفهای کرد؛ حتی پد بهداشتی همراهش نداشت تا این وضعیت رو با شرایط نسبتاً بهتری پشت سر بذاره. تلفن اتاق بخاطر دستوراتی که به مدیریت هتل داده بودن قطع بود و دربش بسته... هیچکس حق رفت و آمد نداشت و فقط برای سرویس دادن به اتاقشون سرکشی میشد؛ البته در اون طبقه تعدادی دیگه از افرادی که وضعیت مشابهی با تهیونگ و جیمین داشتن، بود اما تهیونگ مطمئن بود تمام این بلاها فقط سر خودشون اومده و این اتفاقها جز اینکه بازی مومو باشه، دلیل دیگهای نداره.
با سرعت خودش رو به سرویس رسوند و جیمین رو بیرون کشید.
- یه... یه بار... فقط یه بار... دیگه اوق... بزنـ...
نفس بریده و عمیقی کشید و به سختی ادامه داد، "موادو بالا... میارم!"
تهیونگ اخمی کرد و بهش تشر زد؛ "الان چه اهمیتی داره که اون کوفتی توی معدهات بمونه!؟ بذار بالا بیاریش تا راحت شی!"
جیمین لبخند محوی زد و چشمش رو بست؛ از زیر دست تهیونگ سر خورد و روی زمین نشست.
- موادی دیگه... وجود نداره! همش... همش باز شده و توی معدم... پخش شده... همش...
چشمهای تهیونگ به قدری گرد شد که مطمئن بود چیزی نموده تا از حدقه دربیاد؛ این همه شوک برای مغزی که به زور قرص و دارو و شرط داشت کار میکرد، زیادی بود. از دست دادن جیمین چیزی بود که آخر از همه میخواست. حتی بعد از، از دست دادن جونگوک... اون لعنتی نباید جرأت میکرد تنهاش بذاره!
تنها کاری که از دستش برمیومد، بیرون بردن اون دو از هتل بود. به هر طریقی که بود باید اونها به رو به بیمارستان میرسوند. حاضر بود بعدش پشت میلهها بیافته ولی بخاطر اشتباهش، جیمین رو از دست نده.
YOU ARE READING
Wicked Game
Action• Name: Wicked Game [Angel Beats2]🍷 • Couple: Yoonmin, Vkook • Writer: Sadixen • NC: +21⚠️ Summary: مومو؛ زنی که همه چیز زیر سر خودش بود و برای حفظ گنگش، حاضره حتی پسرش رو هم از بین ببره! معامله با پلیس جوان و شرور، که یک طرف معاملهی اخیری که سر...