part 11 : chocolate ice cream

1.1K 189 146
                                    

سلام:)
تولد هری عزیزمه و هیچ هدیه ای نمیتونه با چیزی که لویی بهش داد برابری کنه! (کاور آهنگای آلبوم والز)
من هنوز تو شوک این قضیه ام اما به هر حال
اچ کوچولوی من تولدت مبارک💙🐸
یه چیز دیگه هم بگم
ببخشید که نمیتونم همه کامنتاتونو جواب بدم همشونو میخونم قطعا و برام خیلی با ارزشن
این پارت ادیت نشده اما
امیدوارم لذت ببرید
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫

روی پسر کوچیک تر که به پهلو چپ خوابیده بود و غرق در خواب بود خم شد و گوشه‌ی استخوان فکش رو نرم بوسید؛ پسر توی خواب تکون خورد و یکم اخم کرد.

_عشقِ من؟ هری؟ میخوای بیدار شی؟
هری چشم هاشو با خستگی باز کرد و با صدای گرفته ای صداش زد : لو؟

به لحن و صداش لبخند زد. چرا هیچوقت این صدا که اسمش رو اینطوری میگه تکراری نمی‌شد؟

_سلام بیبی. بیدار شو ساعت ۵ عصره.
پسر کوچیک‌تر دستش رو روی شکمش کشید و در حالی که سرش رو توی بالش مخفی میکرد گفت: بوسم کن!

لویی که لبخند روی لبش عمیق تر شده بود. خم شد و از شقیقه هری شروع به بوسیدن کرد. تیغه بینی، چشم،گونه ، گوش، چند تا بوسه روی گردن و دست هاش تا نهایتا به شکمش رسید.

هر دوشون عاشق این بودن؛ لویی عاشق این بود که هری رو لوس کنه و هری هم عاشق ناز کردن برای همسرش بود. یه معامله دو طرفه!

_تا وقتی من لباس هامو عوض میکنم یه کوچولو دیگه استراحت کن. بعدش با هم به هال میریم و قراره که یه کوچولو سوپرایز داشته باشیم.

چشم‌های هری که هنوز خمار بود با شنید کلمه "سوپرایز" بزرگ شدن و با ذوق تلاش کرد سر جاش بشینه. اون نمیتونست در برابر کوچکترین کارهای شیرینی که لویی براش انجام می‌ده خودش رو کنترل کنه و احساساتش رو بروز نده.

همیشه همینطور بوده. به چشمِ هری ، لویی بامزه ترین، باهوش ترین، رمانتیک ترین، با اخلاق ترین، زیبا ترین و هزار تا صفتِ عالیِ خوبه. این دست خودش نیست! هری همیشه به لویی نیاز داره همونطور که لویی محتاج داشتن هریه.

با کمک های لویی روی تخت نشست؛ بعد به هدبورد تکیه داد و با چشم های قلبی به لویی که داشت جلوی آینه کراواتش رو باز میکرد خیره شد.

لویی متوجه نگاه پسرش از توی آینه شد و تا جایی که می‌تونست زبونش رو بیرون آورد و چشم هاشو چپ کرد!!
_لووو!
هری با خنده گفت

_چرا نمیتونی یکم توی مود سکسی و جذابت باشی؟!

لویی به طرفش برگشت و با لحن متفکری گفت: آخرین باری که توی این مود بودم نتیجه‌اش یه هندونه توی شکمت شد بیبی!

گونه های هری از خجالت و خنده سرخ شده بود. لویی دستش رو به طرف میز دراز کرد دوربین پولاروید هری رو برداشت و تو همون لحظه ، اون لپ های صورتی، موهای آشفته و نگاه شیفته رو ثبت کرد.

little roseWo Geschichten leben. Entdecke jetzt