part7: falling

1.2K 199 165
                                    

سلام:) خیلی خوشحالم که این چپتر رو میخونید. همش میخوام اولش حرف نزنم اما جدی ایندفعه نمیشه!
۱.امشب تولد لوییه، نمیتونم از جایگاهش توی قلبم و زندگیم بگم، فقط از خدا ممنونم که این مخلوق شیرین رو برای ما فرستاده.به مناسبت این روز فرخنده فردا هم یه آپ داریم:*
۲. یه سری اتفاقاتی توی این قسمت میخونید که شاید خیلی واضح نباشن ولی خیلی زود همه چیز براتون روشن میشه :))) داستان داره جهت میگیره یه کوچولو
ولی بازم اطمینان میدم بهتون که قرار نیست چیز ترسناک یا بدی باشه
۳. ممنونم که میخونید امیدوارم بعد از خوندن این چپتر یه نفر مثل هری یا لویی پیدا کنید.....!!!!!
🌻💙🌻💙🌻💙🌻

در حالی که با پیشبند آبی جلوی گاز ایستاده بود و محتویات پاستا رو هم میزد گوشی رو بخاطر صدای تقریبا بلند نایل از گوشش فاصله داد.

_هری یه بار دیگه بهم زنگ بزنی واقعا بهت بدترین فحش ها رو میدم!
فهمیدم چی گفتی، بخاطر خدا دیگه بهم زنگ نزن...۲۹ شاخه رز آبی... و ام مخلفاتش دیگه!

هری با حالت عصبی لب پایینش رو به دندونش گرفت  و بعد با تشر به نایل گفت:مخلفات؟؟؟ فکر میکنی داری ساندویچ درست میکنی؟؟؟ میشه دونه دونه مخلفاتش رو نام ببری نای؟

یکم خم شد تا کیک شکلاتی توی فر رو چک بکنه.
_باورم نمیشه تو انقدر به من بی اعتمادی هری...
دسته گل های لوندر و بابونه...بخدا یادم نمیره

نفس راحتی کشید و بعد از گفتن جمله ی "دوباره باهات چک میکنم دوستت دارم" بدون توجه به فریاد نایل تماس رو قطع کرد.

با تکون های کوچیک توی شکمش لبخند زد و با دستش مسیر حرکت اون کوچولو رو دنبال کرد.

_تو هم میدونی که تولد ددی لویی چقدر برامون مهمه نه؟ همه چیز باید پرفکت باشه آلبالو...امشب پاستا میخوریم و یه جشن سه نفره ی کوچولو داریم اما فردا شب قراره همه اینجا باشن. ما کلی برنامه داریم...

با صدای زنگ به صفحه گوشیش نگاه کرد و با دیدن اسم دکترش اضطراب بهش هجوم آورد.
_روزتون بخیر دکتر!
_هری، پیامت رو الان دیدم...واقعا میخوای بدونی جنسیت بچه چیه؟!

..............
با صدای در اتاقش نگاهش رو از پرونده ی روی میزش گرفت و به منشی اش نگاه کرد.
_معذرت میخوام که مزاحمتون شدم دکتر ولی...این برای شماست.
لویی به جعبه‌ی آبی توی دست های دختر نگاه کرد.
_کی فرستاده؟

_یه آقایی برای شما آوردن چهرشون برام آشنا نبود.
و بعد جعبه رو روی میز گذاشت و از اتاق لویی خارج شد.

بعد از شام دیشب و دیدن فیلم موردعلاقش با هری(که در نهایت توی بغلش خوابش برده بود) و هدیه ی هری که  مجموعه امضا شده ی کتاب های شاعر موردعلاقش بود، از کس دیگه ای توقع هدیه نداشت. همه دوستاش و فامیل ها دیشب بهش تبریک گفته بودن ، و قرار بود بعدا کادو هاش رو بدن، پس برای زحمت ندادن به هری به خونشون نیومده بودن. پس این جعبه از طرف کی بود؟

little roseWhere stories live. Discover now