سلام امیدوارم حالتون خوب باشه.تقریبا یه پارت طولانی و یکم کمدی رو داریم😁
قبل هر چیزی باید بگم: زین توی این پارت>>>>>>>
.........._خب بخند......نه نه نخند! وقتی میخندی دوتا فرورفتگی احمقانه رو لپات ظاهر میشن! نمیخواد معلولیت های شدیدت رو از الان به رخ بچه بکشی!
این صدای زین بود که از توی اتاق میومد.لویی و لیام توی هال ، روی کاناپه نشسته بودن و داشتن یه فیلم کمدی میدیدن. خب حداقل لیام که داشت با دقت می دید!
لویی کلافه به لیام گفت: میشه به زین بگی به چال گونه ی شوهر من نگه فرورفتگی های احمقانه؟
لیام بلند به دیالوگ توی فیلم خندید و کاملا به لویی ثابت کرد که اون رو به بخش کوچیکی از نیمکره چپ مخچه اش نگرفته!_لیام!
لیام بدون اینکه نگاهش رو از تلوزیون بگیره با سرخوشی "هوم"یی گفت و قبل از اینکه لویی بتونه دوباره حرفش رو تکرار کنه پرسید: از این چیپسا بازم دارید؟لویی سرش رو تکون داد از جاش بلند شد و به سمت اتاقی رفت که زین داشت از هری عکس میگرفت.
این رسم با نمکی بود که زین از اولین ماه حاملگی هری انجامش داده بود.متاسفانه ۸ ماه قبل هری با حواس پرتی جلوی زین سوتی داده بود که بارداره. اونم قبل از اینکه لویی بدونه. متاسفانه تر فردا صبحش زین با بند و بساط عکاسی جلوی در خونشون ایستاده بود و با لحن همیشگی، به لویی که با موهای آشفته و چشم های خواب آلود در رو باز کرده بود، گفته بود که اومده تا از شوهر حاملهاش توی هر ماه بارداری عکس بگیره تا بعدا از این عکسا برای بچه یه آلبوم درست کنه!
و از دید لویی این بهترین روش برای فهمیدن اینکه قراره پدر بشه نبود پس دو ساعت بعد توی بیمارستان چشم هاش رو باز کرد چون از شدت شوک خبر فشارش افتاده بود!!
به هر حال وقتی وارد اتاق شد با دیدن صحنه روبروش نزدیک بود که دوباره کارش به بیمارستان بکشه!
محض رضای خدا! هری توی اون لباس توری مثل شاهزاده ها بنظر میرسید. چطور میتونست با اضافه وزن ناشی از بارداری هنوز انقدر پرفکت باشه؟
_از چیزی که میبینی خوشت میاد تاملینسون مگه نه؟ ولی اینکه نفس نمیکشی کمک نمیکنه که واضح تر ببینی!!!
زین گفت و با پوزخند خبیثانه ای به لویی خیره شد.
لویی آب دهنش رو قورت داد. طبیعی بود که الان لکنت داشته باشه پس با لکنت پرسید: ام؟ چرا؟ لازمه توری باشه؟
YOU ARE READING
little rose
Fanfictionاز جایی مینویسم که هری میتونه لگد های کوچیکی رو توی شکمش احساس کنه و دست های مهربونی که موهاش رو نوازش میکنن یا چشم هاش رو میبوسن و لبهای سرخی صداش میکنن: "هَزا..."