you...?! ( 14 )

208 32 53
                                    

سلام قشنگای من

عیدتون پیشاپیش مبارک 🎉🌸

میدونم مدت زمان زیادی بین دو پارت افتاده و حقیقتا  امارش از دستم در رفته اما همه ما یه مشکلاتی داریم و من به شدت بخاطر این وقفه طولانی مدت عذر میخوام

به عنوان عیدی یه چندشاتی امگاورس (ویکوک) براتون نوشتیم که در دست ادیته و بزودی پابلیشش میکنم پس لطفا لطفا همینطور که از لاست انجل تا الان حمایت کردید اون روهم دوست داشته باشید و ازش حمایت کنید

کلی دوستون داریم ❤

_________________________________________

خلاصه ی پارت های قبل :

تهیونگ هیورتات ارشد پرشنال - سرزمین فرشتگان - به خاطر فراری دادن فرشته های دو رگه که ازشون به عنوان بچه یاد میکرد و لوسیفر یا بهتر بگم هوسوک هیونگش و سپاه شورشیش که از فرشتگان ترد شده تشکیل شده بود ، به ظاهر مجازات و اعدام شد اما ...

در سرزمین خدایان تصمیم بر این بود که از تهیونگ و قدرتش به عنوان یک هیورتات برای تحقیقاتشون درباره ی دروازه های باز شده از جهان زیرین و موجوداتی که دارن به سطح زمین هجوم میارن استفاده بشه و بعد که راهی برای رفتن به جهان زیرین و ملاقات هادس پیدا شد در ازای کمک هاش هادس پاکی روحش رو تایید کنه و همه این اتفاقات باید قبل از تولد هیورتات جدید میفتاد چون در غیر این صورت ته برای همیشه از جهان محو میشه پس اون ها به کمک لته یا بهتره بگم جیمین که از قضا هیونگ دوست داشتنی تهیونگ هم هست ، خاطرات تهیونگ رو از جهان پاک کردن و الان ته فقط و فقط یک هیورتات از پرشنال برای کمک به تحقیقاته و تقریبا هیچ کس از اتفاقاتی که قبل از این براش رخ داده خبر نداره  !

بعد از انتقال تهیونگ به هیون سیتی - سرزمینی که زئوس و خانوادش در اون سکونت دارن - تهیونگ با تاناتوس خدای مرگ ( یونگی ) و ارس خدای جنگ و جنگاوری ( جونگ کوکی ) هم اشنا شد و این وسط جیمینی روی یونگی کراش داره ...

در پارت قبل :

تهیونگ آش و لاش بعد از حموم کردن توی اتاق کوکی  و پوشیدن لباساش ، جیمینی که به تازگی از پرشنال برگشته بود رو دید و حسابی رفع دلتنگی کردن و جیمینی کمی ته رو بخاطر رفتار متفاوت کوک باهاش دست انداخت .
بعد ازین که رفتن خوابیدن حدود چند ساعت بعدش چیم بیدار شد و تصمیم گرفت بذاره ته بیشتر استراحت کنه و به کمک یونگی اتاق تهیونگ رو براش درست کنن .

_________________________________________

امیدوارم یچیزایی دستتون اومده باشه ... میدونم توی خلاصه گفتن افتضاحم 🤦🏻‍♀️
_________________________________________

در تاریکی اطرافش سرگردون به دنبال نشونه ای از حیات میگشت اما سرمای نفوذ کرده در بند بند وجودش اجازه ی تمرکز روی موقعیتی که درش قرار داشت رو ازش گرفته بود .

my lost angel | Persian Where stories live. Discover now