طناب نگاهاشون بدست هوسوک پاره شد و تهیونگ برای نرم شدن گلوش قبل از صحبتش، آب دهنشو قورت داد._ لوسیفر ... تو داری بر خلاف قوانین به مرزهای پرشنال وارد میشی درحالی که مجوز ورود به این محدوده رو نداری و سپاهی از موجودات پستی شبیه به خودت هم پشت سرت قرار دارن !!
_ پس عقب نشینی کن یا ... مجازاتت رو بپذیر
خودش میدونست این جواب نمیده. هیچوقت جواب نمیداد ولی فرمالیتهها همیشه باید اجرا میشدن. همون قوانین مسخرهی همیشگی...
هوسوک پوزخند تلخی زد و بالهاشو باز کرد و به تبعیت از اون تهیونگم همون کار رو انجام داد تا به ارتشش علامت بده . صدای ناقوس دوباره بلند شد و اینبار تهیونگ بلندتر و واضحتر از دفعهی قبل صداشو میشنید. صدای ناقوس مرگی که در گوشش نجوا میکرد :
مرگ ...... مرگ ...... مرگ ......
_________________________________________
( ۹ روز بعد )
پرشنال ... سیاه چال زندان مرکزی
خیلی آروم و با کمترین صدای ممکن حرکت میکرد. بدون اینکه کسی ببینتش بیشتر مسیر رو اومده بوده.
چیزی تا یکی از عمیقترین سلولها نمونده بود و مسیر باقی مانده پر از پیچ و خم و خیلی تاریک بود.
صدای قدمهایی رو از پشت سرش شنید و به سرعت چرخید.
یکی از نگهبان ها داشت سر پستش میومد و این یعنی خیلی زود شیفت کسایی که قبلا بیهوششون کرده بود تموم میشد و نگهبان های دیگهای میاومدن.
نفسشو با صدا بیرون داد و به سمت نگهبان بدشانس رفت. حالا که یکم زودتر سر پستش حاضر شده بود احتمالا تا چند روز بیدار نمیشد.
وقتی به چند قدمیش رسید، نگهبان بالاخره سرش رو بالا آورد و با تعجب زمزمه کرد:
× هیور...
تهیونگ قبل از تموم شدن جملش با مهارت به گردنش ضربهی محکمی زد و با چهار مشت محکم عضلههای کمرش رو به طور موقت فلج کرد. میتونست خیلی راحت فقط با نگاه کردن به چشماش بخوابونتش اما اصلا دوست نداشت اسیب جدی ای بهش بزنه .
بعد از نیمنگاه کوتاهی به نگهبان بیهوش بیصدا روی پنجهی پاش چرخید و به سمت سلول مورد نظرش رفت.
اصلا و ابدا عادت نداشت کاری رو بدون سر و صدا انجام بده و با اینکه تا به حال تقریبا تمام قانونای پرشنال رو شکسته بود؛ اما این بار حتی از سایه سوسک روی دیوار هم میترسید.
بر خلاف قولی که به کیتی داده بود، جنگ با فرشتههای ترد شده هشت روز طول کشیده بود . هنوز خبری از کیتی و داد زدنهای چند ساعتش نبود ولی ته میدونست که به زودی اتفاق میافته.
YOU ARE READING
my lost angel | Persian
Fanfiction. . . ...I'm a devil who's locked in heaven... من شیطانیم که در بهشت زندانی شده ! . . . ~ Author : armis . . ~ Main Couple : kookv . ~ The other couples : Yoonmin . Namjin . . ~ Genre : godness . Romance . Imagination . Action . . Happ...