های گایز
دوستان لازمهی آپ کردنم حمایت، ووت و کامنتهاست.
از اونجایی که تصمیم ندارم متوقف کنم، لطفا ووت بدید...
قرار نیست وقتتون بره...توجه داشته باشید این کارتون باعث میشه تمرکزم روی فیک کمتر بشه...( مثلا فیکای دیگرو چطوری حمایت میکنید؟! یعنی من باید برم پیچای بقیه بگم لطفا حمایت کنید؟! )
دوستتون دارم و لطفا فیکم رو ووت و کامنت کنید، ممنون 💙،
وقتی که آماده شدیم که به اون کلوپ بریم.
کوک تمام مدت دستش رو دورم انداخته بود، تمام راهیو که از جابه جا شدن بین ساختمون هتل تا ساختمون تفریحی که فقط پنج دقیقه فاصله داشت رو گذشتیم و اون جوری منو همراهه خودش میبرد که انگار جز کلوپ کار دیگهایم باید انجام میدادیم.
وقتی وارد ساختمون مجاور شدیم، کوک منو به سمته یکی از دکههایی که با اشکال عجیبی که با گچ طراحی شده بودن...مثل جمجمه یا خنجر...
وقتی که وارد اتاقک شدیم تابلوعه « tattoo Salon » منو شوکه کرد.
سمته کوک برگشتم.
- میخوای تتو بزنی؟
کوک تصحیح کرد.
کوک: تتو بزنیم...
من رد کردم.
- من دوست ندارم...
کوک: هوم؟ بیخیال احمق...
دستش رو روی کمرم گذاشت و به سمته مسئول اونجا رفت.
مسئول اونجا زنی تتو شده بود که روی بازوش یه گل سیاه بود، و روی صورتشم تتو های ریزی داشت.
موهای هایلایت شده اش که قسمت قابل توجهاش قرمز رنگ بود، به بالای سرش پین کرده بود.
کوک از مسئول خواست که یه اتاقک کوچیک تتو رو بهش اجاره بده و خودش تتو بزنه.
زن مسئول سری تکون داد و بعد مارو به یه میز و صندلی تتو راهنمایی کرد.
- فکر نمیکنم ایده جالبی باشه...من نمیخوام پوستمو پر از تتوهای عجیب غریب کنم...
کوک: البته قرارم نیست پوسته خوش رنگت رو خراب کنیم...
دستگاه تتو رو روشن کرد و از توی کمد سوزن جدیدی دراورد، با دستگاه ور رفت.
از روی میز کناری قوطی الکل رو دراورد و طرفم انداخت.
کوک: بازش کن...
بعد اینکه از روشن بودن دستگاه اطمینان پیدا کرد، منتظر بهم خیره شد.
من از نگاهه خیره اش هول کردم و دره پلاستیکیش رو باز کردم.
سمتش گرفتم.
اون ازم گرفت و از روی میز بسته پنبه رو برداشت، به الکل آغشته اش کرد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Step Brother Dearest
Fanfic[ پایان یافته ] وقتی که برادر ناتنیش اومد تا باهاشون زندگی کنه، هیچ ایدهای نداشت که میتونه عاشق برادر کوچیک ترش بشه. اون به همون سرعتی که وارد زندگیش شد، وارد تختش شد و اون رو ترک کرد. اما کارما اونقدرا هم مهربون نیست، بعد هفت سال، هردوشون درحالی ک...