' فصل دوم 'Little do you know
کمی میدونی ؟
How I'm breaking while you fall asleep
چطوری میشکنم در حالی که تو خوابی
Little do you know
کمی میدونی ؟
I'm still haunted by the memories
هنوز خاطرات منو آزار میده
Little do you know
کمی میدونی ؟
I'm trying to pick myself up piece by piece
سعی میکنم خوردههامو بردارم
Little do you know
کمی میدونی ؟
I need a little more time
کمی بیشتر وقت نیاز دارم
Underneath it all I'm held captive by the hole inside
زیر همه این گودال ( سوراخ ) اسیر شدم
I've been holding back
جلوی خودم رو گرفتم
For the fear that you might change your mind
از ترس اینکه ممکنه نظرت تغییر کنه
I'm ready to forgive you, but forgetting is a harder fight
من امادم که ببخشمت، اما فراموش کردنش مبارزهی سخت تریِ
Little do you know
کمی میدونی ؟
I need a little more time
من به زمان...بیشتری احتیاج دارم...
Little Do You Know? - Nightcore
...
"آهنگ پیشنهادیِ نویسنده"
---
- هیونجون مرده...اولش، فکر کردم یه کابوسه.
نصف شب بود و من شبش با یکی از دوستهام شبِ پر از تحرکی رو گذروندیم.
اون نامزدم بود...
وقتی تلفن ساعت سه ی صبح زنگ خورد، جسیکا رو از بغلم کنار گذاشتم و وقتی مامانم گفت جئون مرده، یخ زدم.
- مامان؟
با بدبختی گفت:
-حمله ی قلبی داشت...الان بیمارستانم...
- مامان...نفس بکش لطفا...
از روی تخت بلند شدم و ملافه رو دورم پیچیدم...
جسی آروم زمزمه کرد.
- چیشده؟
سری تکون دادمو لب زدم.
- افتضاح!
آهی کشیدم.
مامانم داشت بدون وقفه گریه میکرد و این باعث می شد حس کنم بی مصرفم...
ولی واقعا نمیتونستم از توی اپارتمانم توی سیدنی کاری کنم...
مامانم به جئون وابسته شده بود.هرچند که این اواخر رابطشون یکم به مشکل خورده بود.
جئون هیچ وقت بی احترامی هایی که نسبت به کوک داشتو به مامانم نشون نداد.
![](https://img.wattpad.com/cover/249307537-288-k609139.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Step Brother Dearest
Fanfic[ پایان یافته ] وقتی که برادر ناتنیش اومد تا باهاشون زندگی کنه، هیچ ایدهای نداشت که میتونه عاشق برادر کوچیک ترش بشه. اون به همون سرعتی که وارد زندگیش شد، وارد تختش شد و اون رو ترک کرد. اما کارما اونقدرا هم مهربون نیست، بعد هفت سال، هردوشون درحالی ک...