❤︎ 𝐅𝐢𝐫𝐬𝐭 𝐏𝐞𝐭𝐚𝐥 ❤︎

8.3K 892 244
                                    


دو طرف پاهاش رو گرفت و آخرین ضربه رو محکم تر زد.

همراه با آه غلیظی که از تخلیه عضو سفت شدش می‌کشید، کمی سرش رو به عقب پرت کرد و چشم‌هاش رو بست و اجازه داد لذت آخر رو بیش‌تر تجربه کنه.

با نفس عمیقی که کشید گردنش رو به پایین متمایل کرد و همزمان با نیشخندی به فرد افتاده روی تخت که اواسط رابطه از شدت ضرباتی که تجربه کرده بود بی‌هوش شده بود، نگاه کرد.

نگاهش رو با تمسخر روی دختر چرخوند و از بدنش خارج شد و با تأسف زمزمه کرد:
- چه بی مصرف!

بعد از خارج کردن کاندوم از روی عضوش، به سمت میز گوشه اتاق رفت.
مقداری شراب توی لیوان ریخت و سیگار برگی از جعبه خارج کرد.

فندک نقره ای رنگش رو بعد از روشن کردن سیگار ، روی میز انداخت و پرده کنار پنجره رو کنار زد و به تصویری که از شهر به روی چشم‌هاش منعکس می‌شد خیره شد.

با شنیدن آه ضعیفی نیم رخش رو به جسم روی تخت داد.

- بخواب.

به فرد روی تخت که حالا بعد از شنیدن این حرف به خواب عمیقی فرو رفته بود، نیم نگاهی انداخت.

صدای زنگ گوشی توی فضا پیچید.

آهسته به سمت کت افتاده شده‌ش روی صندلی رفت.

کام عمیقی از سیگارش گرفت و جواب داد:
- بگو.

- پیداش کردم!

- می‌شنوم.

- اسمش تهیونگه. کیم تهیونگ. دانشجوی کارشناسی شیمی عالی و زیست محیطی توی دانشگاه ملی سئول. از اون بچه خرخوناست... چندتا مقام اول و ثبت اختراع داره، در حال حاضر هم رو یه پروژه کار می‌کنه. به خاطر استعداد فوق العاده‌ش، دانشگاه آزمایشگاه رو تایم های خاصی کاملا در اختیارش گذاشته و حدس بزن چی؟ پسره رسما نابغس!

- علایقش؟

- به هنر باستان علاقه خاصی داره، کتاب های قدیمی هم خیلی می‌خونه. حدود دو ساله که روز های فرد به کتابخونه دانشگاه می‌ره و تقریبا تمام کتاب هایی که مربوط به ماوراطبیعه، جادوگری، جادوی باستان، جادوی سیاه، جادوی رز و باقی چیزا رو خونده و می‌خونه!

- و اون یکی؟

- جئون جونگین... هم اتاقی و هم رشته‌ایشه. توی سوپرمارکت کار پاره وقت انجام می‌ده. زیاد با کسی صمیمی نیست. اینطور که من فهمیدم تنها دوستش توی دانشگاه تهیونگه که اونم صرفا به خاطر هم اتاقی بودنشونه، زیاد حرف نمی‌زنه و توی لاک خودشه. بهش لقب بچه افسرده‌ی دانشگاه رو دادن. ساکت و گوشه گیره!
لعنتی اگر به نوع پوشش و مدل موهاش دقت نمی‌کردم صد در صد فکر می‌کردم تویی که به اون خوابگاه رفت و آمد می‌کنی باورم نمی‌شه حتی فامیلی یکسان هم دارید و من...

𝗕𝗹𝗮𝗰𝗸 𝗥𝗼𝘀𝗲 ᵏᵒᵒᵏᵛDonde viven las historias. Descúbrelo ahora