پارت سی و ششم.

121 27 5
                                        

کیونگسو نگاهی به جونگین انداخت. با وجود اینکه هنوز هم ازش می‌ترسید سعی کرد سوالی که از اول توی ذهنش نگه داشته بود رو بپرسه.
+چرا کشتنش؟

جونگین درحالی که به گوشیش نگاه می‌کرد روی صندلی‌ای که روبروی تخت قرار داشت نشست و آروم گفت.
_برای اذیت کردن من.

سونگ بهش پیام داده بود که کارخونه رو تمیز کردن و از شر جنازه‌ی لی سون‌جونگ هم خلاص شدن. نفسی از روی آسودگی کشید و سرش رو بالا آورد. کیونگسو در حالی که بهش زل زده بود دوباره زمزمه‌وار پرسید.
+برای همین گریه کردی؟

ابروهای جونگین توی هم گره خوردن. فکر می‌کرد منظور کیونگسو از گریه کردن زمانیه که جلوی کریس اشک ریخته بود. از جاش بلند شد و با لحن جدی پرسید.
_چی گفتی؟

پسر که از رفتار و جدیت مرد روبروش شوک شده بود سری تکون داد و سعی کرد با فشار دادن کف دستاش به لبه‌ی تخت از جاش بلند بشه.
جونگین با دیدنش که قصد فرار داشت به سمتش رفت و بازوش رو بین انگشتای بلندش گرفت و درحالی که دستش رو فشار میداد گفت.
_پرسیدم چی گفتی؟

کیونگسو با درموندگی به چشمای جونگینی که کنارش ایستاده بود و به راحتی میشد از چشماش فهمید که عصبانیه نگاهی انداخت.
+وقتی بهم جنازه رو نشون دادی.. یعنی وقتی که حالم بد بود.. نگاهت که کردم..

کلافه آهی کشید و به دست برنزه‌ی جونگین که بازوش رو گرفته بود خیره شد و آروم ادامه داد.
+وقتی نگاهت کردم داشتی گریه میکردی.

جونگین که حالا مطمئن شده بود کریس از اون اتفاقات چیزی به کیونگسو نگفته دستش رو آروم از روی دست پسر برداشت. نیشخندی زد و برای اینکه بتونه به چشمای کیونگسو نگاه کنه روبروش ایستاد.
_تو مطمئنی واقعا قلبت درد گرفت؟ مطمئنی همه‌ی این کارات الکی نبوده؟

کیونگسو پلک‌هاش رو محکم روی هم فشار داد. به خاطر کم بودن فاصله‌ی بینشون برای نگاه کردن به جونگین مجبور بود سرش رو بالا بگیره. اول به لب‌هایی که داشتن بهش پوزخند میزدن و بعد به چشماش نگاه کرد و قاطع گفت.
+وقتی افتاده‌ بودم روی زمین تو اومدی جلوی من و.. سر منم بالا بود چون داشتم به اون جنازه‌ی کوفتی نگاه میکردم.. پس دیدمت که داری اشک می‌ریزی و اصلا این ربطی به درد قلبم نداره.

جونگین میدونست کیونگسو داره راست میگه و هدفش از پرسیدن اون سوال فقط اذیت کردنش بود. پسر روبروش با چشمای درشتش بهش نگاه می‌کرد و انگار قصد داشت بهش بفهمونه که از هر زاویه‌ای به اندازه‌ی کافی جذابه. جونگین بیخیال کیونگسو شد و به سمت پنجره‌ی اتاقش قدم برداشت. پسر در حالی که به پایه‌های میز وسط اتاق خیره شده بود گفت.
+قرار بود منو وارد کارات بکنی.

جونگین برگشت و درحالی که دستاش رو توی جیبش فرو میبرد به لبه‌ی باریک پنجره تکیه داد و گفت.
_ واقعا دوست دارم با دستای خودم خفه‌ات کنم کیونگسو! همین دیروز بود که افتادی و غش کردی ولی بازم هنوز سر حرفای مزخرفت هستی؟

کیونگ که میدونست جونگین به خاطر موبایل کریس این حرفا رو می‌زنه با لبخند کم رنگی که روی صورتش نقش بسته بود برگشت. تمام این مدت جونگین مدام بهش تیکه می‌انداخت و حالا چی میشد اگه این بار کیونگسو این کارو باهاش انجام می‌داد؟
+برای همین منو آوردی توی اتاقت تا مراقبم باشی؟

این پسر عجیب بود. نه از اون آدم‌های عجیبی که قدرت ماورایی یا هر چیز دیگه‌ای دارن این پسر برای جونگین عجیب بود چون نمیتونست رفتاراش رو پیش بینی کنه و لحظه به لحظه برخلاف میلش از این ویژگی کیونگسو بیش‌تر خوشش می‌اومد.
_اگه سهون نبود میذاشتم همون جا از درد بمیری.

کیونگسو آماده بود حرف بزنه قدمی به سمت جونگین برداشت و خواست چیزی بگه که پسر روبروش مانعش شد و پرسید.
_به جز عکاسی کار دیگه‌ای بلدی؟

سرش رو به نشونه‌ی نه آروم تکون داد.
جونگین خودش رو به پسر رسوند و گفت.
_خوبه.. برات یه کاری بین خودمون درست میکنم.. ااا فقط

سرش رو پایین آورد و لب‌هاش رو به گوش کیونگسو چسبوند. میتونست بفهمه اون پسر برای یه لحظه هم که شده به خودش لرزید و این موضوع باعث شد جونگین احساس خوشحالی بکنه. بعد از گذشت چند ثانیه جوری که شبیه زمزمه به نظر می‌رسید اما صداش به اندازه‌ای بلند بود که موبایل توی جیب پسر اون رو ضبط کنه گفت.
_و اگه بیخیال عکسا نشی اون دختره‌ی رو مخ رو آتیش میزنم. اگه مجبور باشم حتی به سهون هم رحم نمیکنم خب؟

کیونگسو صورتش رو چرخوند و به جونگین خیره شد. اونقدر به هم نزدیک شده بودن که خیلی راحت میتونست نفس گرم جونگین رو روی صورتش حس کنه. مردمک مشکی چشماش رو تکون میداد و به پسر نگاه می‌کرد، ازش فاصله گرفته بدون هیچ حرفی با عجله از اتاق بیرون زد.
درحالی که سرفه می‌کرد به سمت جاده‌ی اصلی قدم برداشت. امروز باید کریس رو میدید و از این بابت خیلی می‌ترسید. به خونه واتاق و پنجره‌ای که انگار جونگین زیادی دوستشون داشت خیره شد. قبلا فقط از جونگین می‌ترسید ولی حالا تنها آدمی که زورش می‌رسید اون رو از دست کریس نجات بده همین کیم جونگین خشن و ترسناک بود و هر چقدر هم تلاش می‌کرد تا تهدیدش کنه باز هم نمیتونست مثل قبل براش آزاردهنده باشه.

scenario of a photoNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ