به موبایلش که روی میز قهوهای رنگ افتاده بود نگاهی انداخت و برای بار پنجم فیلم رو پلی کرد. مغز و چشمای خستهاش نمیذاشتن معنی صداهای توی اون فیلم رو بفهمه.
"چرا برای کیم جونگین کار میکنی"صدای کیونگسو مدام توی گوشش میپیچید و حالش رو بدتر میکرد. سرش رو روی میز گذاشته و در حالی که با خنده جملهی کیونگ رو تکرار میکرد پلکهاش رو روی هم فشار داد.
***
سهون در حالی که بیدلیل تو اتاق بزرگش قدم میزد کلافه سرش رو بین انگشتای بلندش گرفت و به جونگهیون لعنت فرستاد. میدونست جونگین آدمی نیست که بخواد بیدلیل مست کنه و قطعا از دروغی که بهش گفته بود یه چیزایی فهمیده.
بزرگترین ترسش این بود که جونگین اسم کامل یونا رو پیدا کنه و تمام تلاشهاش برای دور نگه داشتن اون عکسا از دست کای بینتیجه بمونن.
برای فرار کردن از حس خفگی که داشت به طرف پنجرهی قدی اتاقش رفت ودر شیشهایش رو با حرص باز کرد. ناخناش رو توی کف دستش فشار میداد و برای کمتر کردن استرسش پی در پی نفسهای عمیقی میکشید.
_کیونگسو هیونگ من نمیدونم دیگه باید چی کار کنم. اسم یونا رو از خاطراتت پاک کردم تا جونگین اون رو نبینه. به خاطرت کلی دروغ گفتم و نذاشتم زیاد توی این خونه بمونی تا بیشتر از این آسیب نبینی. من، همه کار کردم تا حماقت تو رو درست کنم ولی الان..ایدهی جدیدی که به ذهنش رسیده بود مانع کامل کردن حرفش شد. مردد و آهسته به سمت در اتاقش رفت و دستگیرهی در رو بین دستاش فشار داد و زمزمه کرد.
_امیدوارم جونگین من رو به خاطر دزدی لپتاپش ببخشه.و به دنبال فکر بچگانهاش با ترس و اضطراب دوباره راهی اتاق کیم جونگین شد.
***
کیونگ به ماشین قرمز و گرون قیمت روبروش دستی کشید. بر خلاف لذتی که همیشه تصور میکرد از انجام این کار ببره، هیچ حسی جز استرس و ترس نداشت. به خاطر این که سعی در سرکوب کردن این احساسات مسخره داشت رو به فروشندهای که با لبهای نازکش بهش لبخند میزد نگاهی انداخت و با اعتماد به نفس سرش رو تکون داد.
_از همین ماشین خوشم اومد.مرد راضی از پیدا کردن یه مشتری خوب با لبخندی که از قبل عمیقتر شده بود به کیونگ نزدیک و دستای چاقش رو به هم زد.
+قربان از انتخابتون مطمئنید؟کیونگ سرش رو به علامت تایید تکون داد، چشماش رو از اون مرد گرفت و به انعکاس خودش در شیشهی مغازهی بزرگ نگاه کرد. کسی که روبروش میدید کیونگ همیشگی نبود، حس میکرد تبدیل به آدمی با چند شخصیت مختلف شده که هر روز یکی از اونا روی بدنش کنترل پیدا میکنن.
دیروز حس میکرد که در حال غرق شدن توی بدبختیه و حتی قدرت نفس کشیدن رو هم ازش گرفتن اما امروز شبیه آدم پولداری شده بود که فکر میکرد میتونه با تمام مشکلات روبروش مخصوصا اون قاتل روانی مقابله کنه.
با شنیدن صدای موبایلش نگاهش رو از شیشهی مغازه گرفت، عبوس به شمارهی ناشناس جدید چشم دوخت و آدرس رو زیر لب زمزمه کرد.
بدنش به لرزش افتاد، کلافه دستی به موهای صافش کشید و صدای فروشنده باعث شد که خودش رو کنترل کنه.
+آقا اتفاقی افتاده؟ از خریدتون منصرف شدید؟

ESTÁS LEYENDO
scenario of a photo
De Todoکاپل اصلی: کایسو ژانر: رمنس، درام، هیجانی نویسنده: @Souhaitt00 (آرزو) خلاصه: کیونگسو، پسری که قبلا پاپارازی بوده و الان عکاس کیم جونگین مدل معروف کره است. کیونگ اتفاقی یه روز صدای مکالمهی جونگین رو میشنوه و میفهمه که جونگین توی کار قاچاق اسلحه است...