هیوکشین آدمای زیادی رو توی زندگیش تهدید کرده بود و خیلی خوب میتونست لرزش نامحسوس بدن جونگین رو حس کنه. خودش رو از اون پسر دور کرد و بدون خداحافظی به سمت در اتاق قدم برداشت. جونگین سکوت کرده و واضح بود که بعد از شنیدن همهی اون حرفها خودش رو باخته. با چشمای کلافهاش به مردی که با دو بادیگارد بلند قدش از پلههای خونهاش پایین میرفت نگاه کرد وعصبی با دستاش موهاش رو عقب برد و بیحرکت وسط اتاقش ایستاد. از وقتی که مکان اسلحهها لو رفته بود اتفاقات غیر منتظره و ناراحت کننده مدام شوکهاش میکردن. چشماش رو چرخوند و نگاهش رو به کمد گوشهی اتاق دوخت. احتمالا الان کریس همه چیز رو میدونست و جونگین میتونست حدس بزنه که اون پسر قراره چه قدر از این موضوع علیهاش استفاده کنه.
ناراحتتر از قبل در مشکی رنگ رو باز کرد و بدون این که نگاهی به کیونگسو که مثل پسر بچهای توی خودش جمع شده بود بندازه از کمد فاصله گرفت. کیونگ با چشمای متعجبش به پسری که حالا صورتش حتی از قبل هم ناراحتتر به نظر میرسید زل زد و درحالی که موبایل کریس رو توی جیبش میذاشت آروم از اون مکان نفس گیر بیرون اومد. به اون ربطی نداشت که جونگین الان تا چه حد کلافه است، به هر حال باید طبق نقشهای که کشیده بودن رفتار میکرد.
×حالا از قبل هم بیشتر بهم نیاز داری مگه نه؟جونگین با عصبانیت برگشت و به چشمای کیونگسو خیره شد.
_اگه نمیخوای همین الان و همین جا بکشمت تا هممون از دستت راحت بشیم فقط خفه شو و گورت رو گم کن.×ولی من هنوز جواب چیزی که میخواستم رو نگرفتم.
جونگین که نمیفهمید اون پسر داره نقش بازی میکنه عصبی فریاد زد.
_ فقط گمشو برو بیرون کیونگسو.کیونگ در حالی که نفسهای عمیقی میکشید پلکهاش رو روی هم فشار داد و پشتش رو به جونگین کرد. اون پسر به حدی عصبانی بود که نمیتونست واقعی نبودن حرفاش رو تشخیص بده. قبل از این که از اتاق خارج بشه ایستاد و با صدای آرومی پرسید.
×اون کی بود؟جونگین که وزنش رو روی دستاش انداخته بود و به لبهی میز کامپیوتر فشار وارد میکرد بدون توجه به اینکه جواب این سوال ربطی به کیونگسو نداره حواس پرت و عصبی زمزمه کرد.
_رئیس کمپانیی که توش کار میکنیم.کیونگسو شوکه شده سرش رو برگردوند و به پسری که از حرص اخم کرده بود زل زد.
رئیس کمپانی؟ همونی که جونگین سعی داشته باهاش بخوابه؟ پس چرا اون دو نفر انقدر باهم رسمی حرف میزدن؟
جونگین که تازه متوجه شده بود چی گفته با حرص لبهاش رو گزید و خطاب به کیونگسویی که بین چهارچوب در ایستاده بود گفت.
_چرا نمیری؟کیونگسو بدون جواب دادن به جونگین با قدمهای تندش از اون فاصله گرفت و خودش رو به در اصلی رسوند و قبل از اینکه به کسی چیزی بگه به سمت خونهاش حرکت کرد.
***
روی صندلی چوبی وسط آشپزخونه نشسته بود و به قابلمهای که روی گاز قرار داشت نگاه میکرد. با صدای پیامی که خیلی هم واضح به نظر نمیرسید از فکر کردن به یونا دست کشید و سرش رو به سمت اتاق کج کرد. نمیفهمید اگه اون دختر واقعا دوستش داره چرا باید به خاطر حرفای افراد کریس انقدر عصبانی بشه و همچین چیزایی بهش بگه.
با شنیدن دوبارهی صدای موبایلش کاملا بیخیال یونا شد و به سمت اتاق خوابش قدم برداشت. هنوز به مقصدش نرسیده بود که با دیدن پنجرهی کنارش ایستاد و آروم به کمک دوتا از انگشتاش پرده رو کمی کنار زد و به کوچهی خلوتی که فقط یه ماشین سیاه رنگ توش دیده میشد خیره شد. از این حسی که میدونست همیشه چند نفر از دور نگاهش میکنن متنفر بود. از خستگی نفس عمیقی کشید و در حالی که بیخیال پردهی کرم رنگ میشد به سمت اتاقش حرکت کرد. یکی از دستهاش رو به میز سادهی چوبی تکیه داد و با دست دیگهاش سعی کرد پیامی که کریس براش فرستاده رو باز کنه.
"دو روز دیگه باید ببینمت""حواست باشه کسی دنبالت نیاد"
سرش رو تکون داد و به صفحهی خاموش موبایل توی دستش خیره شد. باید میرفت یه جایی، جایی که کسی حواسش بهش نباشه، جایی که کسی نشناستنش، جایی که فقط خودش باشه و خودش..
با برداشتن موبایلش و دادن پیامکی حاوی جملهی "بگو به آدمات امشب دنبالم نیان" به جونگین قدمهاش رو به سمت کمد دیواری اتاق برداشت. خیلی امیدوار نبود که اون پسر به این زودی دست از تعقیب کردنش برداره اما حداقل میخواست با دادن اون پیام شانسش رو امتحان کنه.یکی از لباسهای سادهی تیره رنگش رو پوشید و بعد از برداشتن سوئیچ ماشین جدیدش از اون خونهی خسته کننده که یه روزی بهترین پناهگاه برای فرار از آدمای اطرافش بود بیرون زد.
***
_ مطمئنی گفت دو کیونگسو؟
جونگین بدون نگاه کردن به سهون سرش رو آهسته تکون داد و با گفتن کلمهی "هوم" حرف پسر رو تایید کرد.
با صدای موبایلش چشماش رو از لپتاپ گرفت و پیام کیونگسو رو زیر لب خوند. بدون اهمیت دادن به حرف اون پسر رو به سهون گفت.
+کی دوباره عکاسی دارم؟سهون کمرش رو آروم به دیوار کوبید و در حالی که خودکار توی دستش رو تکون میداد بعد از کمی مکث کردن گفت.
_فکر کنم فردا. احتمالا اون پسره.. بکهیون بود درسته؟ احتمالا اونم فردا برای عکس برداری میاد.
ESTÁS LEYENDO
scenario of a photo
De Todoکاپل اصلی: کایسو ژانر: رمنس، درام، هیجانی نویسنده: @Souhaitt00 (آرزو) خلاصه: کیونگسو، پسری که قبلا پاپارازی بوده و الان عکاس کیم جونگین مدل معروف کره است. کیونگ اتفاقی یه روز صدای مکالمهی جونگین رو میشنوه و میفهمه که جونگین توی کار قاچاق اسلحه است...