Part 2(Park Jimin)

1K 169 2
                                    

تهمین"جیمینا مثل همیشه درخشیدی پسر!"
لبخند زدم"ممنون تهمین توهم خوب بودی ،این جرا بدون شما معنا نداشت"
توی اتاقم رفتم تا گریم رو پاک و لباس هارو عوض کنم که نامه ای با طرح قوی سفید داشت. لبخند زدم. سوکجین هیونگ دوباره نامه نوشته بود!
جیمینا ی عزیزم نمیدونم درچه حالی و چقدر موفقی و" میدونم ناراحتی چون از آخرین باری که نامه نوشتم خیلی میگذره... نمیدونم تو اخبار گفته یا نه ولی باید بدونی مادر بزرگ فوت کرده و برای هرکدوم از شماها نامه ای جدا گذاشته و توی وصیت نامه یا نامه آخرش گفته توی کاخ میخواد مارو ببینه جالبه نه؟ به من این مسئولیت داده شده تا شما رو دور هم جمع کنم عزیزم خوشحال میشم پاهای من توی این کار بشی و دنبال دوست ها و برادرامون بگردی... احتمال میدم تهیونگ رو هنوز هم ملاقات کنی چون پدرت و پدر تهیونگ تنها کسایی بودن که رابطه رو قطع نکردن باهمدیگه میتونید ممنونم عزیزم دوست دار تو کیم سوکجین! "
ناباور نگاه کردم:نامه ها به جین نمیرسه و اون جواب نامه رو نمیخونه! و دوم مادر بزرگ مرده و از ما میخواد کنار هم جمع بشیم؟ هدفش چیه؟ دوباره چه معمایی رو باید حل کنیم؟ معمای تورو یا زندگی های جدا شدمون رو؟
گوشیم رو برداشتم و به هوسوک زنگ زدم... هه تهیونگ؟ اون عوضی خیلی وقته بهم گوش نمیده!
"بگو چینگو جونم! "
با خوشحالی صداش زدم"هوسوکییی! "
"چیه بچه؟ چی شده؟ "
خودم رو لوس کردم"هوسوکی کمک میخوام!"
نگران گفت"چی شده چیم چیم؟ "
درمورد نامه جین همه چیز رو گفتم و اضافه کردم"کمک میکنی؟ دومین پای سوکجینی میشی؟"
با شادی جواب داد"البته چینگو... منم همین الان نامه رو دریافت کردم!"
خداحافظی کردیم و سراغ نامه مادر بزرگ رفتم. بوی گل رز میداد بوی همیشگیه خودش. نامه صورتی با گل های زیبا داشت که تاحالا ندیده بودم و دست خط زیبای انگلیسی مادر بزرگ می‌درخشید
"جیمین عزیزم پسر کوچک و زیبا... میدونم که رقاص معروفی شدی و روز به روز نمایش هات خاص تر میشه ولی تورو دعوت میکنم به مهمونی رقص کاخ وایت اسون و خوشحال میشم. اونجا ببینمت!
در میا تمام صداها آوایی را دنبال کن و همراهش برقص و برقص و برقص تا جواب را از میان حرکاتت پیدا کنی! "
لبخند گنگی زدم و گردنم رو خاروندم:مهمونی کاخ؟ شاید همون دلیایه که من باید اونجا باشم!
لباس هام رو عوض کردم و نامه هارو توی کیف گذاشتم و بیرون رفتم باید به پدرم درموردش میگفتم!

𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑺𝒘𝒂𝒏🖤🦢Where stories live. Discover now