part4

2.1K 443 149
                                    

ییبو درست وسط دوراهی ایستاده بود
یا باید به کل امروز پاش رو شرکت نمیذاشت یا باید میرفت داخل شرکت و با رییسی که با شیطنت بهش نگاه می کرد رو به رو میشد .

خب هر دو راه پر از خطر بود اگر شرکت نمیرفت باید با مادرش و دمپایی فولادیش روبه رو میشد و اگر پاش رو کمی جلوتر میذاشت از خجالت فقط رنگ پس میداد .

ییبو با یادآوری صبح و مهربونی مادرش بیخیال همه چی شد و وارد شرکت شد .. مستقیم به طرف رییسش به راه افتاد

به چند قدمی ژان که رسید تعظیمی کرد بعد از چند ثانیه صاف ایستاد

+ معذرت می خوام رییس برای اتفاق قبل

- اوه واقعا ؟

ییبو سرش رو بالا آورد و به ژان نگاه کرد و این دوباره شروع بلای قبلی بود

/ هوووم انعطاف کمرش خیلی خوبه پس فکر کنم وقتی هیت بشم توان داشته باشه تا دو روز به طور کامل باهام سکس کنه /

ییبو سرش رو محکم به دو طرف تکون داد
سعی کرد آرامش قبلیش رو برگردونه البته اگر اصلا آرامشی هم در کار بوده .

- قربان منظورتون چیه ؟

+ هیچی ... دنبالم بیا باید یه چیزی رو تست کنم تا مطمعن بشم ( ن.م : من یهو یادم رف مطمعن چجوری مینویسن ودف )

- بله ؟

+ دنبالم بیا

ژان جلوتر از ییبو به راه افتاد و ییبو پشت سرش با سری که داغ کرده بود اروم و پر از استرس به راه افتاد

با رسیدن به دفتر ژان ، شیائو ژان پشت میزش نشست و به ییبو دستور داد در رو کامل ببنده و از قفل بودنش مطمعن بشه ( ن.م : همین امروز این کلمه همه جاهست 😒)

ییبو بعد از قفل کردن در رو به روی ژان ایستاد

- امرتون با من چیه ؟

+ هیچی فقط کتت رو دربیار لباست رو هم بزن بالا

ییبو به معنای واقعی کلمه هنگ کرد
مغزش از حالت لود به حالت خواب رفت
چی شنیده بود ؟ لباسش رو بزنه بالا ؟

- چرا ؟

+ تو بزن بالا تا بهت بگم

ییبو کتش رو دراورد و لباسش رو بالا زد
با معلوم شدن سیکس پک هاش ژان با ذوق به ییبو نگاه کرد

ییبو دیگه طاقت نداشت واقعا دوست داشت بدون چی داخل ذهن اون امگای شیطون میگذره

سرش رو بالا آورد و به چشم های ژان نگاه کرد و بوووووم به این نتیجه رسید دیگه کنجکاوی نکنه

رییس‌ خجالتی (bjyx)✔️Место, где живут истории. Откройте их для себя