ژان بدون توجه شروع به راه رفتن کرد حتی اگر نیاز نبود دور خونه پنجاه بار راه بره ولی براش واجب بود اینکار رو بکنه
و وانگ ییبو ؟؟
یکم زیادی اوضاعش خوب نبود پس بهتره اصلا راجبش کنجکاو نباشید
به هر طریقی بود شب به صبح تبدیل شد توقع ندارین که ماه همینطور سرجاش باشه
شیائو ژان با شنیدن صدای الارم کمی تکان خورد که با احساس چیزی درست داخل دهانش چشم هاش رو با بالاترین سرعت باز کرد
سرش رو کمی بالا اورد ... پای ییبو درست داخل دهانش بود ... پارو محکم به کناری پرت کرد به طوری صاحب پاهم از تخت افتاد
ییبو اخ اخی کرد و بلند شد
- چرا هلم میدی ؟
+ چطور اومدی تو ؟
- میدونی وقتی بچه بودم مامانم گوشیم رو داخل کمدی که قفل بود قایم میکرد ... به هر حال برای رسیدن به زندگیم باید یاد میگرفتم
+ زندگیت ؟
- اره ... گوشیم دیگه
+ اره باهات موافقم گوشی واقعا تمام زندگیه
- دقیقا
دو نفری که مثلا قرار بود زندگی هم باشند ولی این مقام رو به گوشی دادند باهم به اشپزخانه رفتند .
هردو کنار هم روی صندلی نشستند و منتظر بهم نگاه کردند ... اگر شخصی از دور این زوج رو میدید احتمالا فکر میکرد که چقدر زوج رومانتیکی زل زدن به هم و با نگاه عاشقانه هم رو قورت میدند ولی....
موضوع اینه هردو منتظر بودند دیگری بلند شود و صبحانه درست کند
بعد از ده دقیقه زل زدن و بیرون زدن حدقه ی چشم ... سرشون رو روی میز گذاشتند
- نمیری صبحانه درست کنی؟
+ تو میری ؟
- نچ
+ منم نمیرم
- دیشب مامانم زنگ زد ، گفت امروز عصر پرواز داریم ... میفرستنمون ژاپن
+ چرا ژاپن ؟ اونا انقدر منظم اند که من و تو رو همون اول کار میندازن بیرون
- نکته ات رو دوست داشتم .... البته کره رو هم گرفتن
+ من کره ای بلد نیستم
- هه
+ خوبه ، خوشحالم بلدی به عنوان دیکشنری بهت اجازه میدم باهام بیای
ژان بلند شد .... قبل از اینکه ییبو حرفی بزنه گونه ی ییبو رو بوسید .... وانگ ییبو، تقریبا برق گرفتش .
+ صبحانه رو درست کن ... لباس ها خودم رو کامل برمیدارم سه تاش رو هم به تو میدم
- پس اون ۲۰۰ تا کاندوم ؟
YOU ARE READING
رییس خجالتی (bjyx)✔️
Fanfiction•پایان یافته ● وانگ ییبو آلفایی که بعد از تصادف قدرت ذهن خوانی پیدا می کنه به عنوان منشی رییس شرکت XM استخدام میشه شیائو ژان رییس شرکت XM امگایی که به رییس خجالتی معروفه اما همین رییس خجالتی خود واقعیش رو به ییبو نشون میده ییبو « وات د فاک این کج...