Part 11

1.9K 305 126
                                    

- جیمین بیدار شو... به کلاسمون دیر میرسیم.

جونگکوک از یه طرف سعی میکرد کراواتشو دور گردنش درست کنه و از طرفی جیمینی که روی تخت خودش خوابیده بود رو صدا میزد.

البته که خواب جیمین اونقدر سنگین بود که صدای بلند جونگکوک براش مثل یک زمزمه میموند.

هرکسی الان وضعیت اونارو میدید، حس میکرد اونا زوجی هستن که بعد از سکس عالی ای که شب قبل داشتن، حالا میخوان بلند شن برن به کاراشون برسن!

اما اینطور نبود. جونگکوک تازه چند روز بود که متوجه احساسش به جیمین شده بود و خب معتقد بود که هنوز آمادگی اون مرحله از رابطه رو ندارن.

جونگکوک بعد از اینکه متوجه شد جیمین از اون فاصله قرار نیست صداشو بشنوه و تاثیری روش نداره، تصمیم گرفت نزدیک تر بره.

اما وقتی برگشت منظره ای دید که نفسشو برید. جیمین روی تخت جونگکوک، بالش پسر بزرگترو بغل کرده بود و نیمی از صورتشو توش دفن کرده بود.

جونگکوک برای چند ثانیه با چشمای خمار و لبخند محوش به اون تصویر نگاه کرد. شدت معصومیت و کیوتی اون پسر قلبشو به لرزه در میاورد.

اگه اصرار جیمین برای رفتن به دانشکده نبود، به هیچ وجه دلش نمیومد بیدارش کنه. جونگکوک دیروز براش توضیح داده بود که وجود زخم ها و ضعفِ بدنش نیازی نیست به دانشکده بیاد اما جیمین مخالفت کرده بود و اصرار داشت حتما همراهش به دانشکده بره.

بالاخره یادش افتاد که به حد مرگ دیرشون شده پس نزدیک رفت و خیلی یهویی بالشو از بین بازو های جیمین بیرون کشید و پسرو شوکه کرد.

جیمین با حس فضای خالی بین بازوهاش، سر جاش غلتی زد و بعد به آرومی چشماشو باز کرد. با چشمای پف کرده و خوابالودش اطرافشو آنالیز میکرد.

- صبح بخیر پسر کوچولو!

جیمینم میخواست جواب جونگکوکو بده و سعی کرد حرفی بزنه اما بخاطر صدای ضعیف و خوابالودش، جونگکوک متوجه حرفی که زد نشد.

- زودباش حاضر شو. به دانشکده دیر میرسیم.

جیمین سری تکون داد و سر جاش نشست. بلافاصله تیشرتشو درآورد و بعدم سراغ شلوارش رفت.

جونگکوک با کلی سعی و تلاش روشو برگردوند و غر زد:

- حداقل صبر میکردی من از اتاق میرفتم بیرون لعنتی!

+ من اگه جات بودم فرصت تماشا کردنو از دست نمیدادم جونگکوک!

جونگکوک پوفی از روی کلافگی کشید و بعد از خارج شدن از اتاق درو محکم کوبید. هر چند نمیتونست انکار کنه که با حرف جیمین داغ کرده و بخاطر اینکه همچین پسری عاشقشه، احساس غرور میکنه.

جیمین با دیدن حرص خوردن جونگکوک، ریز خندید و مشغول پوشیدن لباساش شد. اینطوری بحث کردن و غیر مستقیم ابراز علاقه کردن به جونگکوک رو دوست داشت.

PORN LINK | KookMinWhere stories live. Discover now