11

213 79 30
                                    

سهون بعد از تماس جونگین، یه پیمونه‌ی دیگه هم برنج به پلوپز اضافه کرد.
بابت اینکه آدرس خونه‌اش رو بهش داده‌‌ بود حس خوبی نداشت.
پشیمون نبود ولی حس خوبی نداشت.
اعتماد نداشت، نمی‌شناختش و رنی بیشتر وقت ها توی خونه تنها بود.‌

منتهی تا اومدن جونگین، خودش رو سرگرم‌‌ کتاب‌های درسی رنی کرد تا بیش از این، وهم نسازه.

طولی نکشید که زنگ خونه به صدا در اومد و در رو باز کرد.
منتظر موند تا از پله ها بالا بیاد. قدم هاش کند و پر سر و صدا بود.

وقتی مقابلش قرار گرفت، سخت نبود بفهمه حالش خوب نیست. مثل دفعه ی قبل، و دفعه‌ی قبلش.

لبخندی زد و از جلوی در کنار رفت:«خوش اومدی.»

جونگین دو قدم جلو اومد و حین در اوردن کفش هاش، پاکت توی دستش رو سمت سهون گرفت:«حس کردم شاید دوستش داشته باشی.»

بطریِ توی پاکت رو بیرون کشید.
شراب فرانسیسکو.
ایده‌ای نداشت چیه اما تشکر کرد.

در رو که بست رنی هم از اتاقش بیرون اومد و بهشون نگاه کرد.
قبل از اینکه سلام کنه پدرش رو مخاطب قرار داد:«این‌جا مهمونیه پاپا؟»

دستش رو پشت کمر کای گذاشت. به داخل رفتن دعوتش کرد و بدون نگاه کردن به رنی، گفت:«آروم سلام کردی؟ من نشنیدم.»

رنی بی‌حوصله بود. کای این رو از سلام آروم و کش داری که گفت و برگشتنش به اتاق فهمید.

سهون با رفتن رنی به گفتن:«وقتی بارون میاد عصبی میشه»اکتفا کرد و جای هیچ حرفی باقی نذاشت.

جونگین پالتوش رو دراورد.‌ معذب ایستاد.
از اومدنش مردد نبود اما می‌فهمید زمان مناسبی نبوده.

برای سهون سخت نبود که بفهمه جونگین معذب شده. می‌دونست وقتی کسی فارغ از حس مهمون نوازی بخواد خوش‌ آمد گویی کنه چیز خوبی از آب در نمیاد.‌ علارغم این، رفتار بی معنی رنی رو هم پیش بینی نکرده بود و همه چیز در هم شده بود و اصلاً دوست نداشت این حس ادامه پیدا کنه.

سمت کای رفت و پالتوش رو گرفت. به تنها کاناپه‌ی نشیمن اشاره کرد و درحالی که پالتو رو آویزون می‌کرد گفت:«لطفاً راحت باش، به رنی هم فکر نکن.»

جونگین روی کاناپه نشست و لبخند زد. حتی اگه می‌خواست هم حال و توان فکر کردن به رنی رو نداشت.

چشم‌هاش رو بست و بعد از آزوم شدن ریتم نفس هاش، اون ها رو باز کرد و به خونه نگاه کرد.
خونه‌ معمولی و عاری از یک قاب عکس.
بین دیوار ها، فقط یک خواب وجود داشت و اون هم رنی داخلش بود.

همه چیز تک بود.
یک پنجره، یک اتاق خواب، یک میز با یک صندلی، یک کاناپه، یک گلدون و یک قابلمه روی یک شعله‌ی گاز.

"Density"Where stories live. Discover now