1

408 88 12
                                    


«صمیمانه، برای همه‌ی کودکان اوتیستیک و کودکان پرهوش.»

سلام.
این یک داستان جدیده و من بعد از یازده ماه تحقیق، این‌جا هستم تا اون رو روایت کنم و با توصیف هرچند نه چندان کامل از نحوه‌ی برخورد با این کودکان خاص، کمکی کنم به خودم و تو.
شناختن، رکن مهمی برای بهتر زندگی کردنه.
شاید بهتر باشه توی این دهه و این صده از زمان، اوضاع جوری بشه که موقع دیدن یک بچه یا بزرگسال اوتیستیک و در مقابلش، حین دیدن یک انسان پر هوش، بلد باشیم که چه‌جوری رفتار کنیم تا آزاردهنده و بی‌شرف به‌نظر نیایم.
اینجا قرار نیست از نحوه‌ی درست رفتار کردن حرفی زده بشه.
شخصیت‌های این داستان افرادی کامل و بی نقص نیستند پس به طبع قرار نیست رفتار درست و صحیحی رو به نمایش بذارند.
امیدوارم با خوندن نحوه‌ی برخوردشون، بشه نتیجه‌ای گرفت و خوب رو از بد تشخیص داد.

چند نکته:

-می‌دونم رنج سنی معمولاً مورد اهمیت قرار نمی‌گیره اما به مغز و روانتون احترام بذارید و بدونید که این داستان برای زیر هفده سال مناسب نیست.
داستان از سکسیم اجتناب نمیکنه و صحنه های باز و خون و جنایت‌های مخصوص به خودش رو داره.

-ژانر این داستان نوشته شده و دقت کنید انگست، به معنی مشکلات عاطفی شخصیت‌ها، خشم، اضطراب، غم و گاهی چیز‌های دلهره آوره‌.
صریحاً دوست ندارم مثل داستان قبل با کامنت هایی مثل:چرا غمگین شد و یا چرا انقدر مصائب دارند روبه‌رو بشم.

-داستان حول محور مشکلات روانی خاصی نمی‌گرده پس می‌تونید هرجوری که دوست دارید شخصیت ها رو روانشناسی کنید.

-اینجا دو شخصیت جدید وجود داره که جزو هیچ بوی‌بند یا هر صنعت سرگرمی دیگه‌ای نیستند.

-روزهای پابلیش رو سعی میکنم روی پنجشنبه ها و جمعه ها فیکس کنم تا به همه خوش‌بگذره.

فکر نمیکنم چیزی جا‌ مونده باشه.
با این‌حال اگر سوالی بود اینجا هستم.
دوستتون دارم و سالم بمونید♥

ویتولا.

"Density"Where stories live. Discover now