کیراش🤫😂

5.2K 639 20
                                    

خب تهیونگ اصلا فکرشو نمی‌کرد
یعنی اصلاااااااااا

کی فکرشو می‌کرد یونگی ای که حتی از شنیدن روابط دیگران چندشش میشد الان یه کراش داشته باشه
اونم نه یه ادم عادی
اون پسر خیلیییی خوشگل بود
-خب یونگی یه عکس ازش بهم نشون داد
و فاک اون لعنتی یه فرشته است-

چشمای کشیده اش بینیِ خشگلش لَب های پفکیش
لُپ های کیوتش

ته:واییی خیلی نازه یونگی
یونگی:اره خیلی خوشگله باید صداشو بشنوی ته
اون عالیه خیلی پرفکته و خب حتی غر زدنشم کیوته
یونگی در حالی که از چشماش اکلیل می‌بارید از اون پسر تعریف می‌کرد
ته:اسمش چی بود؟
یونگی:پارک جیمین
ته:بیشترررر بگو
یونگی:خب
پارک جیمین 20 سالشه و دانشگاه و تازه تموم کرده
هفته ی قبل به عنوان مدیر عامل
تو شرکتم شروع به کارکرد
ته:وات؟؟؟ 20 سالشه و مدیر عامله شرکته؟؟؟
یونگی:اره و خب کارش عالیه
ته:چه عجیب
یونگی:داشتم میگفتم دو روز از بودنش تو شرکت می‌گذشت تقریبا همه ی کارمندا عاشقش شده بودن
من اصلاااا حس خوبی نداشتم
اههههه
هنوز موقعی که اون بوگوم لعنتی میخواست ببوستش و یادمه.
ته:اووووووو غیرتی کی بودی توووو
یونگی:خفه شو
خب من بوگوم و بدجور کتک زدم
ته:جون
یونگی:اره دیگه خلاصه از اون موقع
فهمیدم که بهش علاقه دارم
ته:خب باید بهش اعتراف کنی
یونگی:اخه چطوری-با درموندگی-
ته:ببین هفته ی بعد یه سفر به بوسان داری نه؟
یونگی:اره
ته:یه کاری کن اونم باهات بیاد
یونگی: بعد اونجا چیکار کنیم؟؟؟؟؟
ته:جذبش کن
یونگی:چطوری؟
ببین خودت باش و یکم چاشنیه جذابیت و جنتلمنی به شخصیتت اضافه کن
یونگی: سعیم و می‌کنم
ته:و لطفا نکنش
یونگی:باعشه ولی قول نمیدم

جونگکوک"
دو تا پسر روبروم نشسته بودن
و  یکیشون خیلیییی خوشگل بود
چشمای قلمبه و همینطور کشیده ی زیباش
لبخندای مستطیلیش
ناخونای کشیده اش که روی میز گذاشته
موهای مشکیه فرفریش
رگایِ دستش:))))
کل اجزای صورتش به صورتِ ترسناکی خوشگله
خدای من اون بدونه هیچ کاری من و اغوا کرد
اوه
بهتره بگم
"اغوا شدم

ته"
تموم مدتی که با یونگی حرف میزدم از استیکم میخوردم
و خب نگاه یه نفر و روی خودم حس میکردم
سرم و به چپ و راست بردم و یه پسره
تقریبا 20 تا 22 دیدم
واو اون خوشگله

هی یونگی'

یونگی که سرگرم خوردن بود سرشو بالا آورد و "ها" ای گفت
اون پسره که اونجاس(نا محسوس بهش اشاره میکنه)
هی بهم نگاه میکنه
یونگی نگاهی انداخت و خب اون اشنا بود
خیلی اشنا

ده دقیقه بعد"
هییینننن_
+چی شد
تهیونگ با تعجب پرسید
_من اون پسر و میشناسممممم
+وات؟ از کجا اونوقت؟
_جئون جونگکوک" از طریق یکی از سهام دارا باهاش اشنا شدم
+اوه.... حالا چی کاره هست
این و پرسید و لیوانه پر از شامپاین شو برداشت
_رییس شرکت جی کی: جئون جونگکوک

و خب فقط کافی بود همین و بشنوه تا تمام محتوای تو دهنش و بیرون بده
و خب از شانس بدش تموم چیزایی که تو دهنش بود رو صورت یونگی ریخت
_پدر خر اشغال دهنتو کنترل کن عوضی

تهیونگ بدون توجه به بی احترامیه یونگی به پدر خدابیامرزش با وحشت پرسید:ودفاک داری باهام شوخی میکنی دیگه؟

_پسره ی کونی اخه چرا باید شوخی کنم

تهیونگ باورش نمیشد چطور اون مرده لعنتی میتونست رییسش باشه!!! اون خیلی جوون بود

_حالا چرا هُل کردی از خداتم باشه بهت نگاه کرده

تهیونگ که صبرش تموم شده بود از جاش بلند شد و با تموم سرعت از رستوران بیرون رفت
_چه مرگشه؟

جونگکوک"
ای باباااااااا عجب چیزی از دستم در رفت هاااااا
و خب افسوس خورد که اون پسر دیگه رفته و اگه خوش شانس باشه
شایددددد بتونه دوباره ببینتش

________________________________
کاور🥺😂
هق جیمین خیلی خوشگلههههه😭

before you Where stories live. Discover now