من رییسم🖇️😂

2.4K 312 1
                                    


صبح جونگکوک*
با محکم گرفته شدنه کمرم چشمم و کم کم باز کردم
تهیونگ محکم بغلم کرده بود
لبخندی زدم
دیشب و خوب به یاد داشتم
یعنی چه اتفاقی براشون افتاده بود؟
وضعیته هر دو نرمال نبود
نگاهی به ساعت کرد
8:20
اوه
تهیونگ و تکون داد تا بیدار شه
ولی انگار خیلی خسته بود برای همین خودش به حمام رفت و بعد از اون دوباره سعی کرد اونو بیدار کنه
_آه کیه؟
از جاش بلند شد که کمرش تیره بدی کشید
_اهههه تخمی
+چی؟
با شنیدنه صدای جونگکوک انگار که تمامه اتفاق های دیشب یادش اومده باشه
توی جاش پرید ولی کمرش خیلی بد تیر کشید برای همین دوباره نشست
_دی.. شب چه... اتفاقی افتاد؟
+اممممم..... ما باهم سکس داشتیم
بدونه اهمیت به حاله ته گفت
و تهیونگ باورش نمیشد
نه که  اولین تجربه براش مهم باشه نه
این که با رییسش خوابیده عذاب آور بود
_من.... من
+هوف این و ول کن دیشب ما تو حاله نرمال نبودیم مطمئنا چیز خورمون کرده بودن
_چی؟ ولی برای چی؟
+یکم فک کن تهیونگ..... چیزه بدی نیست واقعا
و لطفا پاشو و دوش بگیر و آماده شو ساعته 9:30 جلسه داریم
جونگکوک از اتاق بیرون رفت و تا برگشته تهیونگ از حمام، به اتاقه هتل نیومد ولی دقیقا وقتی که تهیونگ با یه حوله بیرون اومد با سینیه صبحانه وارده اتاق شد
تهیونگ هیسی از سرما کشید و زیره لب چرت و پرت میخوند

ناگهان متوجهه حضوره کوک شد گونه هاش رنگ گرفت و عوضی ای نثار اون مرد کرد

چون مثله آدمای هیز بهش زل زده بود
تمام  تلاشش و کرد که بدونه نشون دادنه خجالتش لباسش و پشت به جونگکوک عوض کنه ولی موفق نشد چون خیلی هول هولکی لباس هاشو پوشید و مطمئن بود جونگکوک متوجهه خجالتش شده

جونگکوک که دید تهیونگ انقد کیوت و خجالتیه کمی اون و اذیت کرد:اوم بیبی چرا ازم خجالت میکشی؟
این و گفت و کمی از صبحانه اشو خورد
تهیونگ آهی کشید،، این مرد آدم نمیشد
و ول کن هم نبود
امیدوار بود بزاره صبحانه اش از گلوش بره پایین
+هوووم جای مارک ها هنوزم هست
_اره به لطفه بعضیا
+عه؟حالا شاکی ام هستی؟ کی بود من و ددی صدا میزد و '
بیشتر میخواست؟'اه اه ددی محکم تر
با مسخرگی اداش و در اورد
_ خوبه خودت میگی تو حالته عادی نبودم
تهیونگ انگار که داره دو گانگی شده بود سرشو با دو طرف تکون داد
حرفایی که میزد با افکاره تو ذهنش فرق می‌کرد
یعنی واقعا جونگکوک و دوست داشت؟
برای باره هزارم آهی کشید

دو ساعت بعد"
خداروشکر جلسه خوب پیش رفته بود و همه راضی بودن
_جونگکوک بلیطه برگشت گرفتی؟
جونگکوک که اسمشو از دهنه تهیونگ شنید احساس می‌کرد قلبش اونقدری تند میزنه که الانه غش کنه
زیره لب زمزمه کرد
+چه مرگم شده؟
_ها؟ چی شده؟
+ام... هیچی
بلیط و به سوکجین میگم بگیره
_نظرت چیه یکم بگردیم؟
+هوم،،،،، بد نیست
_اول بریم خرید؟
با چشایی که ازش ستاره میزد بیرون گفت
دروغ چرا قلبه جونگکوک عینه گنجشک تند میزد
واقعااااا چش بوووود؟
+ام بریم
انگار وقتی تهیونگ و میدید شیطونه درونش فعالیتش کمتر میشد(آره جونه.... 😐😂)
پنج ساعت بعد*
تهیونگ با کارته مامانش کلییی خرید کرد و در آخر از گشنگی بیخیال شد
جونگکوک با ترس به خریدا نگاه کرد
+همیشه انقدر خرید میکنی؟
_نه راستش.... این نصفه خریده همیشگیه
_عا باید چمدونم بگیرم اون یکی خیلی کوچیکه
+آه باشه چی بخوریم الان؟
_بریم مک‌دونالد
+اوهو من رییسم ها
_چشم😒
+بریم مک‌دونالد
تهیونگ زد زیره خنده

امروزشون اینجوری گذشت

فردای اون روز به کره برگشتن

همه چیز عادی بود و 1 هفته از اون اتفاق گذشته بود(همون سکسشون😂💦)
البته به جز سه شنبه ی اون هفته
از اون روز تهیونگ دیگه با جونگکوک صمیمی نمیشد و گرم نمی‌گرفت
داشت سعی می‌کرد اون کراشه کوچیکش و از بین ببره
_____________
رای گیری بیلبورد یادتون نره خانوما🙂😂

و اینکه فقط 5 روز تا منتشر شدنه باتر مونده😭

before you Donde viven las historias. Descúbrelo ahora