بیبی بوی😇😂

4.6K 522 14
                                    


خب مدتی میشد که پارک جیمین رفته بود هووووف جو خیلی
سنگین بود

این جئون خیلی بد بد نگاهم میکنه/:ای خدا
جونگکوک:خب گفتی اسمت تهیونگ بود نه؟
تهیونگ:بله"کیم تهیونگ
جونگکوک:خب اقای کیم ما جایی همدیگه رو دیدیم؟

تهیونگ که انتظار نداشت این پسر بخواد اتفاق دیروز و به روش بیاره به تته پته افتاد

تهیونگ:نه
سعی کرد درست و واضح جواب بده ولی نتونست لرزشه کمه صداشو کنترل کنه

و اما جونگکوک
خب اذیت کردنه یه بیبی بویه کیوت خیلی براش هیجان انگیز و جالب به نظر می‌رسید
وقتی که از استرس پوست ناخوناشو میکند
تک خنده ای کردم
هوووم فک کنم واسه امروز اذیت کردن بس باشه

_خب آقای کیم بیخیاله این حرفا
تهیونگ لبخندی زد
هووووف اب از سرم گذشتااااا
_شما از امروز به عنوانه منشی شخصی من کار می‌کنید
گفت و برگه های زیادی از کمدش در اورد
_برای شروعه کار این قرارداد و بخونید و بعد امضا کنید

+باشه
_اولا باشه  نه"چشم
+اوه.... چشم
گفت و لبش و گزید
_افرین گود بوی
تهیونگ اهمی گفت
ایشششش قراره سخت باشه

جونگکوک تک خنده ای کرد
اون پسره لعنتی خیلی بامزه بود
مخصوصا وقتی حرصی میشه/:.ایح

_خب شروع کن دیگه بخونش
جونگکوک میدونست نیازی یه خوندنش نبود
به هر حال اون پسر با تقلب وارده شرکت شده
یعنی تصمیم از قبل گرفته شده
تهیونگ بدون خوندن قرارداد خودکار شو در آورد و تو جای مشخص شده امضا کرد

_هووووم  خب میز کارت همون جاست که خودت دیدی
برو همون جا بشین کاری داشتم خبرت میکنم
+چشم

اینو گفت و تعظیمه زورکی ای کرد
و از در خارج شد(هیهیهیههی)
جونگکوک خنده ی شیطونی کرد
خوشحال بود که یه سوژه ی متفاوت داره

تهیونگ"
هووووف خسته کننده است
عذاب دهنده است
این وضعیت مستهجنه کثیفه/:(جونز)

زیر لب غر غر می‌کرد و جونگکوک و نفرین می‌کرد
چرا؟

چون نمیتونست به مامانش فوش بده که
هعی
خواست از جاش بلند شه بره دسشوری که..... اوووو
دیریریرریریریر(صدای زنگ خوردن تیلیفن/:_چقد فانم من)

باید جواب میداد
اره
گوشی رو برداشت
+الو؟
_الو نه بله یا بفرمایید
+عه آقای جئون
_اره من
میخواستم بگم بری ایمیلا رو چک کنی
اگه کسی با اسم"جاستین" ایمیل جدیدی داده بود
واسم بفرستی
+خودتون نمیتونید مگه؟
جونگکوک نچ نچی زیر لب کرد
_اگه من این کارو کنم پس منشی چیکاره است اینجا؟
+آه راست میگین
باشه چک میکنم
اگه بود میفرستم واستون
این و که گفت تلفن قطع شد
ودفاک بیشعور

جونگکوک"
چند تا کاره مهم داشتم
امیدوارم امروز تموم شه

ساعت 8 شب"
تهیونگ"
همه ی ایمیلا رو چک کرده بودم
ولی ایمیل جدیدی از کسی به اسم جاستین نبود
پس سمت دره اتاق جئون رفتم
در و مثله گاو باز کرد(عه پسرم در نزدی چرا؟)

جونگکوک با تعجب سر شو بالا آورد
_به تو در زدن یاد ندادن؟
+اِوا ببخشید
میخواین در بزنم دوباره بیام؟
_نه دیگه
ولی از این به بعد حواست باشه در بزنی
+با...(میخواست بگه باشه) چشم
_خب بگو کارِتو
+آها کارم

میخواستم بگم ایمیلا رو چک کردم
ایمیل از کسی به اسمه جاستین نداشتیم
و لبخنده افتخار آمیزی زد

جونگکوک که حوصله خودشم نداشت
با لبخنده مستطیلیه تهیونگ
تک خنده ی کوچیکی کرد
که تهیونگ میتونست قسم بخوره جونگکوک"یه خرگوشه
عضله ایه"

_اگه کارتو گفتی میتونی بری
+اممم باشه

_ساعت هشته برو خونه دیگه
+هییین ساعت هشته؟
_اره
+پس من رفتم
و سریع از اونجا خارج شد
ووی بیبی کیوت
_jk

_________________________________________

کاور و دیدین؟ *-*
قلبم درد میکنه جئون🙂
این کارو با من نکن🙏😭😂
میشه اگه فیک و خوندین بگین جالبه براتون یا نه؟
♥_♥

before you Donde viven las historias. Descúbrelo ahora