[Kris]
ماموریت تقریبا موفق آمیز بود و تقریبا اون دختر رو گرفته بودیم تا اینکه کای تیر خورد..
کای نگام میکرد،از نگاهش میخوندم که داره میگه خوبه و نگرانش نباشم...حتی توی ین موقعیت هم حرفه ای بودنش توی این کار رو نشون میداد.
سریع به چان زنگ زدم تا لی رو برای درمان زخم کای بیاره و به مقر برش گردونه.
کای اول مخالفت کرد ولی وقتی که جدی بودنم رو دید دست از مخالفت کردن برداشت.
+ میدونم اونجایی بیا بیرون
با صدای فریاد مانندی گفتم...توی یه انبار متروکه بودم...پس با فریادی که زدم صدام توی کل انبار پیچید.طبق برناممون،ماموریتمون ظاهرا تموم شده بود و اون دختر رو باید قبل دفن جنازه ای که جاش جا زده بودیم میکشتیم اما برناممون با حضور کسی که الان پشت اون جعبه قدیمی قایم شده بود بهم ریخته بود...اون همون کسی بود که به کای شلیک کرد.خب مطمئنن نمیدونست با چه گروهی درگیر شده که همچین جرئتی به خودش داده...
آیرین با دست و پا و چشمای بسته بین دستام بود...گرفتن اون زیاد طول نکشیده بود درواقع خیلی هم آسون بود.بک و لو تونسته بودن توی کمترین زمان همه بادیگارداش رو فریب بدن و توی این کار اطلاعاتی که شیو بدست اورده بود واقعا کمکمون کرد،برناممون کاملا درست انجام شده بود و سهونم به خاطر دستور من به دفتر مرکزی برگشته بود.اون چهار نفرو مورد هدف قرار داده بود و هر دفعه تیرش دقیقا به هدف میخورد و من با تمام وجود بعد از هر شلیکش بهش افتخار میکردم..
صدایی از پشت جعبه اومد:
- بزار اون بره..
صداش نرم و در عین حال محکم و رسا بود..
- برام مهم نیست چه سلاحایی دارید من از کاملا آمادم!
هر ماموریت ما دروازه ای به سوی مرگ بود ولی انگار این دفعه با دفعات قبل فرق میکرد...
سعی کردم اونو به چالش بکشم:
+ چرا باید ولش کنم؟
- اونقدر که فکر میکنی احمق نیستم،میدونم چه بازی میخوای انجام بدی
و بعدش صدای شلیکی که کرد توی انبار پیچید.چشمام رو توی حدقه چرخودم و با لحن بی حوصله ای گفتم:
+ بیا کارو ساده کنیم. انتخاب کن...اگه تا سه ثانیه دیگه خودت رو نشون ندی من این دخترو میکشم
پسری که پشت جعبه بود بدون مکث سریع جواب داد:
- حتی اگه بیرونم بیام شما اونو میکشین
+ هی پسر با اونجا قایم شدن دقیقا شبیه بچه گربه ها شدی...حتی اگه با بیرون اومدن تو بکشمش تو میتونی برای آخرین بار ببینیش
YOU ARE READING
𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐒𝐡𝐨𝐭
Romance❥︎ Main_couple: krisho ❥︎ Sub_couples: xiuchen - chanbaek - sehsoo ❥︎ genre:Romance,criminal,Angst,happy end ❥︎ Summery: وو ایفان و تیمش مامور میشن تا دختر یه تاجر موفق رو بدزدن و به قتل برسونن...اون دختر موفق شده بوده موقع یکی از جنایت ها اونا رو...