part.14

89 34 0
                                    

[Kris]

کیونگسو لگدی به حرومزاده بسته شده که درحال حاظر غش کرده بود زد.میون باعث شده بود بیهوش بشه.بعد از رسیدن به مقر از ماشین چانیول پیاده شده بود و با یه ضربه 360 درجه ای به سر مرد باعث شد اون حروم زاده توی چند ثانیه فرو بریزه و باعث بشه بقیه کمی ازش فاصله بگیرن و من با یه نگاه پر از لذت به میونی که با شروع خون ریزی بینی مرد لبخند زده بود نگاه کنم...اون لعنتی واقعا جذاب شده بود...

کیونگسو_ قراره باهاش چیکار کنیم؟

+ نمیدونم.فکر میکردم آروم آروم رنج دادن به اون و کشتنش بهترین راهِ ولی تصمیم گیری این قضیه با سونگ وونه

سونگ وون که کنار سهون و کای ایستاده بود سمتم اومد و کنارم وایساد.

پوزخند معنی داری زد.اون پوزخند نشونه دسترسی کامل به تبدیل زندگی کثیف اون مرد به جهنم بود

کای با اشتیاق شروع به برنامه ریزی هزار و یه راه برای شکنجه اون مرد کرد

- بازی داره شروع میشه

سونگ وون و تمام اعضاش اتاق شکنجه رو ترک کردن.میون کنارم ایستاده بود و توی چشماش چیزی جز سرما نبود و البته که میشد کمی دیوونگی هم توشون دید و صادقانه بخوایم بگیم  کریس میترسید که فرشتش توی یه لحظه تبدیل به یه حیوون بشه.اون هنوز بی گناه بود یا حداقل این چیزی بود که من راجبش فکر میکردم...

جونمیون یهو شروع کرد به لگد زدن به مردی که کاملا آسیب پذیر شده بود:

- بیدار شو عوضی

یانگ چول بهوش اومد و به وضوح شوکه شده بود،چون درد توی تمام بدنش می پیچید.اون تلاش کرد طنابایی که به بدنش بسته شده بود رو باز کنه ولی موفق نشد.

- واو چقدر زیبا...ولی بهتره با تمام خواسته هات خداحافظی کنی چون دیگه قرار نیست از اینجا خارج بشید

جونمیون با تهدید گفت و درحالی که رو به روی مرد چمباته زده بود چونه یانگ چول رو گرفت و سرش رو بالا اورد تا نگاهشون توی هم قفل بشه.

این رفتار اون واقعا عجیب بود و اعضای دیگه از جمله خودم با انجام هرکدوم از کاراش شوکه میشدیم و این وسط به نظر میرسید کیونگی که کمتر از همه با احساسات سر و کار داشت درحال لذت بردن بود

قبل اینکه جونمیون بتونه باز بهش مشت بزنه،کای اونو عقب کشید و از اینکه میون اون مرد نیمه جون رو بکشه جلوگیری کرد و اونو مجبور کرد که کنار مینسوک و چن وایسه تا بتونن مراقبش باشن.

کای و تائو سرشون رو تکون دادن و چانیول با خنده گفت:

- اوه تو یه هیونگ محکم و قوی رو گرفتی کریس..

واضح بود که همه با حرفش موافقن

فقط با افتخار پوزخند زدم ولی توی اعماق وجودم نمیخواستم جونمیون به کار من وارد بشه و پشیمون بشه...

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐒𝐡𝐨𝐭Where stories live. Discover now