_ما تو موقعیتیم قربان
+به افرادت بگو چشم از خروجیا بر نمیدارن، نمیخام اشتباهی ازتون سر بزنه
_اطاعت میشه قربان، فقط ..
+مشکل چیه سروان؟
_اینجا جمعیت خیلی زیاده و کنترل موقعیت سخت، تا نیم ساعت دیگه کنسرت تموم میشه و مردم هجوم میارن به سمت خروجیا، اگه ممکنه نیروهای بیشتری رو اعزام کنید
صدای بلند اهنگ و جمعیت تا داخل ماشین میومد و کلافه ش کرده بود، صدای جیغای زنونه ای که هر چند لحظه یکبار شدت میگرفت و صدای افشانه هایی ک انگار قصد نداشت تموم بشه وضعیتو بدتر میکرد،
کلافه دستی به موهای پر پشتش کشید و سرش رو به عقب پرت کرد،
این بار چهارمی بود که تعقیب و گریز سوژه ی فراریش به کنسرت یک خاننده ختم میشد، اون قاتل لعنتی دقیقا میدونست کجا باید قایم بشه، شلوغ ترین و پر سروصدا ترین نقطه ی شهر،اینا باعث شده بود سرگرد کیم تهیونگ این دفعه شخصا تا خوده منطقه عملیات بیاد و شاهد اتفاقات باشه، اما این بار هم نتونست وارد صحنه بشه و فقط داخل ماشین، تو کوچه ی پشتی محل کنسرت نشسته بود،
"سرباز ، همینجا بشین و منتظر خبرم باش"
به رانندش گفت و اهمیتی به قیافه شوکه شدش نداد، تفنگشو سرجاش محکم کرد و از ماشین پیاده شد درحالیکه دکمه ی بیسیمش رو فعال میکرد قدم هاشو تند کرد:
+سروان چا، یکی رو بفرستید سمت ورودی کنسرت، میخام وارد عملیات شم
_جناب سرگرد، اما قرار نبود ...
سرگرد کیم دکمه ی کت مشکیش رو بست و لباشو خیس کرد:
+سروان، به حرف مافوقت گوش کن و یکی رو بفرست
سروان چا، اخمی کرد و با استرس بی سیم زد تا در رو برای سرگرد کیم باز کنن،
با ورودش به داخل کنسرت، حس کرد صدای بلند باند ها داره زمینو تکون میده، ریتم اهنگ تند بود و مردم به شدت بالا پایین میپریدن، محوطه ی کنسرت درواقع یه استادیوم فوتبال بود ک تبدیل به استیج شده بود، باندهای عظیمی که چهار طرف استادیوم قرار داشتن و صفحه های مانیتور بزرگی که روی خاننده ی پسری که داشت میرقصید زوم شده بود،
"اینجا دیگه چه جهنمیه"
پیش خودش زمزمه کرد و سعی کرد توی تاریکی و شلوغی راهشو پیدا کنه، بعد از ده دقیقه بالاخره افرادشو پیدا کرد و بهشون ملحق شد،
"سرگرد نباید وارد میشدید، میدونید ک چه اتفاقی میوفته"
سروان چا بعد از اینکه کنار سرگرد کیم نشست تقریبا حرفشو فریاد زد
"نگران نباش چا، چیزی نمیشه،
اینجا چی داریم؟""قربان تونستیم تا قسمت B ردشو بزنیم،اما ازونجا به بعد غیب شد، خروجی هارو چک کردیم ،هیچ فردی هنوز خارج نشده، پس مسلما داخل جمعیته،"
سرگرد سرشو ب معنای فهمیدن تکون داد و به جمعیت مقابلش خیره شد، اونا توی ردیف وسط و بالای استادیوم، قسمتی رو خالی کرده بودن و جمعیت رو زیر نظر گرفته بودن، برای مخفی نگه داشتن عملیات همه با لباس شخصی بودن و سرگرد کیم طبق معمول با کت و شلوار مشکی اومده بود،
سروان چا کت اسپرت مشکی با شلوار کتون چسبی رو پوشیده بود و موهای مشکیش رو تو صورتش ریخته بود و تا حدی به جمعیت دورش میخورد،
سرگرد میخاست تمرکز کنه اما صدای جیغ و داد های دخترای اطرافش رفته بود رو اعصابش و دلش میخاست همشون رو به جرم جیغ زدن دستگیر کنه و بندازه انفرادی.
به اطرافش نگاهی انداخت و با افسوس رو به سروان چا کرد:
_این دخترا چشونه، مادر پدرا این روزا حواسشون کجاس ک دختراشون اینجوری تو کنسرت گریه و زاری میکنن،
سروان چا خنده ی دلنشینی کرد و به استیج اشاره کرد:
_بخاطر اونه، جئون جانگ کوک، اون خاننده اینروزا خیلی طرفدار داره و معمولا تو کنسرتاش همیشه همین حاله،
سرگرد بی میل به مانیتور نگاه کرد، یه پسر نوجوون، موهای مشکی و معمولی، صداش بد نبود و خوب میرقصید، اون پسر مثل همه ی آیدلای دیگه بود، و خب یکم خوشگل تر، نگاهشو از مانیتور برداشت و به نقطه ی دیگه ای خیره شده:
_اونم یه بچه مثل همیناس که فقط بلده بخونه،
سروان چا هم نگاهشو برداشت:
_فکر نمیکنم بچه باشه، بنظر بالغ میاد
سرگرد بدون اینکه سرشو برگردونه چشماشو چرخوند و تک خنده ای کرد:
_تو خودتم بچه ای چا اون وو
قبل ازینکه سروان چا بتونه جواب سرگرده جذاب رو بده چراغای کنسرت رو به خاموشی رفتن و نشون این بود ک کنسرت داره تموم میشه،
جمعیت شروع کرد به بهم ریختن و سروصداها بیشتر شد، سرگرد سریع دستور پخش شدن افرادشو داد و خودش با سرعت به سمت استیج دوید تا دید بهتری داشته باشه.
...........................................................
های
سروان چا اون وو خیلی خوشگله...
بای.
YOU ARE READING
Changes
Fanfiction_من....من...میترسم تهیونگ +جونگکوک..جونگکوک...گوش ت با منه؟ دنیا رو به آتیش میکشم اگه دستش بهت بخوره، قسم میخورم ژانر: درام،رمنس،انگست،اسمات ◁کاپل: ویکوک ،یونمین #تهکوک#ویکوک#یونمین