"هوبی هیونگ...تو...اینجایی"
هوسوک کیفش رو انداخت زمین و با تمام قدرتش جونگکوک رو به آغوش کشید
"جونگوگا....عاههه..خدایا...تو حالت خوبه..تو حالت خوبه.."
جونگوگ خودش رو تو بغل هیونگش فشار میداد و هوبی بی وقفه با دستاش سر و بدنشو چک میکرد تا مطمعن باشه جاییش صدمه ندیده
"جونگوگی.. خوبی؟ جاییت آسیب ندیده؟"
جونگوگ بخاطر بغض تو گلوش، در جواب فقد صورتشو بیشتر تو کاپشن هیونگش فرو کرد و صدایی مثل اهوم از خودش دراورد
نمیتونست توصیف کنه که چقدر از اومدن هوبی هیونگش تو این لحظه خوشحاله و چقدر بهش نیاز داشت تا پیشش باشه
قبل ازینکه متوجه بشه چشماش خیس شده بود و بغضی که تا الان نگهش داشته بود راهشو پیدا کرده بود
هوسوک با فهمیدن اینکه جونگکوک داره گریه میکنه دستاشو از دورش باز کرد و سرشو به زور از خودش جدا کرد و قاب صورتش کرد تا چشماشو ببینه،
"ببینمت.. گریه کردی؟ اون پلیسه اذیتت کرده؟ آره؟.. به وکیلامون زنگ زدم و دارن میان.. باهم ازشون شکایت.."
"نه نه.. هیچی نشده. من حالم خوبه.. کسی کاری نکرده.. من فقط..دلتنگت بودم.. همین"
با صدای لرزونش زمزمه کرد و سریع با آستیناش اشکاشو پاک کرد
"من خوبم.. خیلی خوب...ولی سفرتو خراب کردم.. معذرت میخام .."
گفت و دوباره بغضش شکست
دستاشو آورد بالا و دوباره صورتشو زیر آستیناش قایم کرد
"جونگوگاا.. این چه حرفیه.. اینا همش تقصیر منه.. "
با یه دستش سر جونگوگ رو دوباره تو بغلش کشید و زمزمه کرد:
" اینا همش تقصیر هیونگته.. نمیدونی وقتی بهم زنگ زدن چه حالی شدم.. از اولشم حس خوبی نداشتم به این قضیه.. میدونستم که.."
" کی...کی بهت زنگ زد؟"
جونگوگ گفت و سریع خودشو از هوسوک جدا کرد
"نمیدونم. گفت پلیسه ولی پلیسا اونجوری حرف نمیزنن..میدونی؟ خیلی دستوری حرف میزد... زنگ زد و گفت سریعتر برگردم.. اون از دیروز سعی کرده بود باهام تماس بگیره ولی من گوشیم انتن نداشت.. امروز صبح برام بلیط رو فرستاد و من تقرییا مردم و زنده شدم از استرس.. ولی اون عکس کارت شناسایی شو فرستاد و مطمعنم کرد که تحت حمایت پلیسی و حالت خوبه.. هرچند.."
"هیونگ... "
جونگوگ برای بار چندم حرف هیونگشو قطع کرد و این برای خودشم عجیب بود، ولی حالی که داشت نمیزاشت بیشتر ازین صبر کنه..
"هیونگ.. پایین چه خبره.. تونستن بگیرنش؟ سرگرد کیم... پایینه؟ دیدیش؟ "
هوسوک سعی کرد به روش نیاره اما با این تغییر رفتار سریع جونگوگ همون اول فهمید اتفاقای زیادی افتاده که ازش بی خبره..
YOU ARE READING
Changes
Fanfiction_من....من...میترسم تهیونگ +جونگکوک..جونگکوک...گوش ت با منه؟ دنیا رو به آتیش میکشم اگه دستش بهت بخوره، قسم میخورم ژانر: درام،رمنس،انگست،اسمات ◁کاپل: ویکوک ،یونمین #تهکوک#ویکوک#یونمین