11

918 166 25
                                    



چند دقیقه ای از رفتن جیمین گذشته بود و تهیونگ همچنان به کاغذ دیواری های قرمز راهرو تکیه داده بود و حرفی نمیزد

میدونست جیمین نگرانشه و این حرفا رو فقط برای این میزنه که اون رو از تصمیمش منصرف کنه،

ولی یاداوری اتفاقای گذشته همیشه باعث میشد تا دم مرگ عصبانی بشه و اصلا دست خودش نبود..

وقتی صدای باز شدن در رو توی سکوت سنگین راهرو شنید، بی میل تکیه شو از دیوار گرفت و همونطور که پیرهنش رو تو تنش صاف میکرد، قدم هاش رو به سمت اتاق کج کرد

با خودش فکر کرد حتما ستوان جوجو اومده تا بخاطر منتقل شدنش به درب شرقی اعتراض کنه و درخاست پست مهم تری داشته باشه، که با دیدن جونگوگی که جلوی در منتظر وایستاده بود، قدم هاشو تند تر برداشت

"چرا اینجا وایستادی جونگوگ شی؟"

جونگوگ یکم روی پاش جابجا شد و صاف تر وایستاد

"م...میخوام باهاتون حرف بزنم"

دو قدم اخر رو هم برداشت و تو فاصله ی نسبتا نزدیکی به جونگوگ قرار گرفت

"راجب چی؟"

جونگکوک یک قدم نصفه به عقب برداشت و با انگشت اشاره اش یه جایی پشت گوشش رو لمس کرد

"راجب...اتفاقایی که داره میوفته و...افتاده.....من...نمیدونم که اینجا چه خبره...چرا..یه آدم بد افتاده دنبالم .."

تهیونگ نگاهشو داد به چشمای گردی که بین زمین و دیوارا و یقه ی لباس خودش میچرخید و کلمات نیمه نصفه رو ادا میکرد

ابروهاشو داد بالا:

"آدم بد؟"

جونگوگ سرشو آورد بالا با تعجب نگاه کرد و ادامه داد

" ینی ...اونی که دنبالمه..."

همونطور که دستشو میاورد بالا تا شقیقه هاشو فشار بده آهی کشید

جیمین حق داشت. این پسر هیچ گناهی نداره این وسط..اون حتی نمیدونه که کی دنبالشه و برای توصیفش از آدم بد استفاده میکنه...

و از همه بدتر اینکه فکر میکنه تمام این تشکیلات بخاطر اینه که خودش درخاست کرده تا به پلیس چیزی نگن که کمپانیه احمقانه اش چیزی نفهمه...

"جونگوگ شی...باید باهم حرف بزنیم... دنبالم بیا"

بدون اینکه منتظر جواب پسر کوچیکتر بمونه پشتو کرد و به سمت یکی از اتاقای اخر سالن رفت

جونگکوک بی حرف دنبالش راه افتاد و بعد ازینکه تهیونگ در اتاق رو براش باز کرد جلوتر وارد اتاق شد

یه اتاق مثل بقیه ی اتاقا بود و بوی لوازم شوینده بیشتر از هرچیزی حس میشد

جونگکوک نمیدونست باید بشینه یا همونطوری کنار تخت بایسته  ،

ChangesWhere stories live. Discover now