تو اتاق گریم نشسته بودچند ساعتی از وقتی که هوبی اوناروتو ماشین دیده بود میگذشت ولی هنوزم نگران بود
خودشو تو آینه نگاه کرد. میکاپش با نور زیاد لامپای دور آینه عالی بنظر میرسید
نفس عمیقی کشید و تا به خودش اومد، دید تمام پوستای کنار ناخوناشو کنده و انگشتاش تقریبا به خون افتاده بودن
لعنتی زیر لب فرستاد و سریع یه دستمال از میز آرایشی روبروش برداشت
دستاشو توی هم مچاله کرد و بین رون های پُرش، تو اون شلوار سفید فشار داد
"هیچی نشده...تو کاری نکردی...اون فقط رسوندت...اخه چرا این همه استرس داری..؟"
به خودش غر زد و سعی کرد ریتم عصبی ضربه ی پاهاشو به زمین متوقف کنه
" تمومه؟"
با صدای هوبی که وارد اتاق شد صاف نشست
زنی که مسئول آرایشش بود برای اخرین بار به موهاش تافت زد و زمزمه کرد
"آره. خیلی وقته تموم شده"
هوبی سرشو تکون داد و با گفتن ده دقیقه دیگه مونده رو به بقیه افراد اتاق، قدم هاشو سمت جونگوگ کج کرد
کمربند بند دار سفید جونگوگ که نیمه نصفه رو کمرش بسته شده بود رو تو دستش گرفت و بعد از محکم کردنش یکی از بند هاش رو برداشت و تنظیمش کرد
" کجا رفته بودین؟"
هوبی گفت و بندهای لباس جونگوگ رو سفت تر کرد
پسر کوچیکتر که خیلی وقت بود منتظر این سوال بود با استرس اب دهنشو قورت داد
"ا...اداره پلیس.. درواقع داخلش نرفتیم.. بیرونش حرف زدیم"
هوبی بدون اینکه نگاهش کنه سری تکون داد و مشغول سفت کردن بند دیگه ای شد
جونگوگ از توی آینه روبروش ری اکشن هیونگشو زیرنظر داشت.
مطمعن بود که باورش نشده
"هیونگ.. بازرس کیم..اون آدم بدی نیست یعنی اون همیشه.....اون به من آسیبی نمیرسونه"
هوبی بی اهمیت بند دیگه ای رو روی شونش تنظیم و سفت کرد
" از نظر تو همه آدم خوبین"
" درسته..ولی..اون چند روزی که نبودی سرگرد کیم مواظبم بود و .."
"برای همون چند روزه که امروز بهش چیزی نگفتم و کاورت کردم پیش کمپانی..یادت باشه.. گفتم دیشب خونه ی من بودی"
جونگوگ شرمنده سری تکون داد
" دیگه نباید ببینیش جونگوگ..به هیچ عنوان.. دلیلی نداره اصلا. اگه کاری داشت باید با وکیلت حرف بزنه. حرف زدنش با تو عجیب و بی معنیه"
YOU ARE READING
Changes
Fanfiction_من....من...میترسم تهیونگ +جونگکوک..جونگکوک...گوش ت با منه؟ دنیا رو به آتیش میکشم اگه دستش بهت بخوره، قسم میخورم ژانر: درام،رمنس،انگست،اسمات ◁کاپل: ویکوک ،یونمین #تهکوک#ویکوک#یونمین