"اینجا چخبره؟"
همونطور که از موهای خیسش آب رو صورتش جاری میشد، با هول برگشت و با دیدن فرد توی چارچوب، چرخیدو پسر تو دستاشو پشت بدن خودش قایم کرد
"بیرون باش تا بیام"
" دارین..چیکار میکنین...کمک کنم؟"
اون وو گفت و با شوک یه قدم ب جلو برداشت
" نه. برو بیرون خودم حلش میکنم"
داد زد و وقتی بعد از چند دقیقه صدای بسته شدن در رو شنید، گره دستاشو باز کرد و بعد از رها کردن پسر توی وان ، دوش آبو بست و سریع پشتشو کرد
"حتما حالت بهتره، خودتو بشور بعدش بیا بیرون"
جونگوگ که بدنش بخاطر اب سردی که توش نشسته بود به لرز افتاده بود و سرگیجه و حالت تهوعش هرلحظه بیشتر میشد سریع تو جاش نیم خیز شد
" منم..منم ببرین لطفا. من نمیتونم خودم بیام"
"همه ی لباسامو خیس کردی الان خراب میشن. میخام برم دستشویی. خودت بیا"
تهیونگ بدون اینکه برگرده گفت و بعد ازینکه نفسشو با صدا بیرون داد، راه رفتنو گرفت
"ولی دستشویی همینجاست"
کوک با تخسی گفت و لبای کبودشو تو دهنش کشید
"پس میرم یه دستشویی دیگه"
"فقط همین یدونه است تو کل خونه"
تهیونگ که تقریبا به در رسیده بود تو جاش وایستاد اهی کشید چشماشو با حرص بست
"بالکنم نداری تو این خونه ی بی صاحاب؟"
"لطفاا، سرم داره گیج میره و سردمه اینجا. لطفا منم ببر"
پسر کوچیکتر با التماس گفت و تهیونگ مردد تو جاش تکون خورد
"پس یکم وایسا تا...لباسام خشک شن"
"من واقعا حالم بدهه و سردمه منو ببر قول میدم که.....پایینو نگاه نکنم..."
تهیونگ که داشت با کلافگی کمر شلوارشو جابجا میکرد تا جای بیشتری برای پایین تنه دردناکش باز کنه، با تعجب تو جاش ثابت موند
سرشو برگردوند و با دیدن جونگوگ خیس با لپ و گوشای قرمز شده توی وان، اب دهنشو قورت داد
اینکه کوک از مشکلش باخبر بوده نه تنها مشکلی رو حل نمیکرد بلکه اون مشکل رو برامده تر کرد
چنتا نفس عمیق کشید
دیگه اب از سرش گذشته بود و چیزی واسه قایم گردن نداشت
کامل چرخید و با چند قدم خودشو به پسر کوچیکتر رسوند
" اگه قول ندی هم مشکلی نیست"
جونگوگ که چشماشو کاملا بسته بود و روهم فشارشون میداد با لبای کوچیکش اروم لب زد
"فقط منو ببر"
YOU ARE READING
Changes
Fanfiction_من....من...میترسم تهیونگ +جونگکوک..جونگکوک...گوش ت با منه؟ دنیا رو به آتیش میکشم اگه دستش بهت بخوره، قسم میخورم ژانر: درام،رمنس،انگست،اسمات ◁کاپل: ویکوک ،یونمین #تهکوک#ویکوک#یونمین