36

870 132 165
                                    

Play list: umbrella/ Rihanna

ما از کوچه‌های بچگی شروع کردیم
و حالا توی خیابون‌های جوونی قدم می‌زنیم.
تو نمی‌دونی چه ارزشی برای من داری عزیزم.
تو نمی‌دونی با تو همه چیز برای من زیباتره
و امروز من خوشحالم،
حتی شاید بیشتر از تو.
_____________________________

زین محکم دست لویی رو گرفته بود و فشارش می‌داد؛ لویی سعی می‌کرد ساکت باشه و چیزی نگه اما به خاطر فشاری که زین به دستش می‌آورد این کار تقریبا غیرممکن بود.

بالاخره زین تصمیم گرفت حرف بزنه: لویی فکر کنم امروز روز مرگ من باشه! حس می‌کنم می‌خوام غش کنم.

لویی زیر لب غر غر کرد: باید به مادرت می‌گفتم اینجا کنارت وایسته تو داری روانیم می‌کنی!

زین با نگاهی پر از ناباوری گفت: واقعا خجالت نمی‌کشی از این حرف‌هات؟ تو الان باید بهم دلداری بدی عوضی!

لویی دست زین رو مثل خودش فشار داد و گفت: همین که اجازه دادم دست خوشگلم رو له کنی کافیه!

گوشیش رو با دست آزادش از توی جیبش درآورد و به ساعتش نگاه کرد. هنوز ده دقیقه وقت داشتن. باید حواس زین رو پرت میکرد چون همین الانم از استرس رنگش برگشته بود، پس گفت: کچلم یادته تو مدرسه وقتی راب می‌اومد سمتت هم اینجوری می‌شدی و هی می‌خواستی بری پشتم؟

زین: اولا که خفه شو من با این قدم پشت تو قایم می‌شدم که همه منو می‌دیدن! بعدشم تو داری لیام گوگولی و زیبای منو با راب خره مقایسه می‌کنی؟ واقعا برات متاسفم ریدی با این دلداری دادنت! بعدشم من کچل نيستم فقط موهامو در حدی کوتاه کردم که رنگ نداشته باشه.

لویی خندید و زین رو که زیر لب با خودش حرف میزد بغل کرد و گفت: زین اگه یه نفر امروز اینجا به اندازه تو و لیام هم خوشحال باشه و هم استرس داشته باشه اون منم. همیشه می‌خواستم ثمره این رابطه رو ببینم و حالا اینجاییم نه؟ پس مطمئن باش همه چیز قراره به خوبی پیش بره.

زین: حس می‌کنم پشت در اتاق عملم و زنم داره میزاد.

لویی: اگه کسی هم قرار باشه بزائه تویی نه لیام، دیگه بسه پاشو خودتو لوس نکن وقتشه بریم.

زین بلند شد و نفس عمیقی کشید و گفت: گادد. 

نگاهش رو به سمت لویی برگردوند و گفت: داداش امروز اصلا بهت توجه نکرده بودم. چه تیکه‌تی شدی!

لویی نیشخندی زد و گفت: خودشهههه! الان شدی داداش خراب خودم.

زین لبخندی زد و گفت: برنامه امروزت هنوز سر جاشه؟

لویی بی پروا گفت: دیوونه کردن هری رو میگی؟ البته داداش، اصلا به همین قصد اومدم عروسیت.

Eyes[L.S] (Completed)Where stories live. Discover now