Play list: Treat people with kindness/ Harry Styles
به حرفهات گوش میدم.
چون درستن،
چون قشنگن،
چون همیشه اول به من فکر میکنی و بعد
به خودت.
من عاشقتم،
اینو بهت نمیگم!
اینو بهت نشون میدم!
______________________لویی: زین اون شیشه مربا رو بده به من!
زین: بیا.
لویی چند ثانیه خیره به صورت زین شد هنوز هم بعد از چند روز این استایل زین براش عادی نشده بود!
با شنیدن صدای پوزخند لیام نگاهش رو از زین گرفت و شروع به باز کردن شیشه مربا کرد!
مسئله این نبود که اونا کسی رو با موهای آبی یا استایل پانک و تتوهای زیاد ندیده باشن، زین قبلا هم موهاش رو رنگ کرده بود قبلا هم تتو زده بود اما هیچ وقت توی یه ماه بیست تا تتو نگرفته بود یا هیچ وقت چشمهاش انقدر سرد نبود؛ مسئله این بود که زین راه عجیبی برای کنار اومدن با مشکلاتش انتخاب کرده بود و توی این مدت یه سری دوستهای عجیب پیدا کرده بود اما هیچکس نمیتونست چیزی بهش بگه چون زین عجیب رفتار میکرد و شروع به داد و بیداد میکرد!
لیام هم جز شب اول که تلاش کرد با زین حرف بزنه و براش توضیح بده و با واکنش تند زین مواجه شد دیگه چیزی نگفت و گهگاهی فقط پوزخند میزد اما لویی میدونست که از درون داغونه!
اون دوستهاش رو میشناخت جفتشون کله شق و یک دنده بودن و باید زمان میگذشت تا بتونن به هم دیگه اعتراف کنن و باهم حرف بزنن!
نایل سعی کرد سکوت مزخرف جمع رو بشکنه: امروز میری پیش هری؟
لویی درحالی که دهنش پر بود سرشو تکون داد!
نایل: میخوای باهاش حرف بزنی؟
لویی سعی کرد مصمم به نظر برسه: میخوام راضیش کنم!
زین که توی این چند روز از همه چیز خبردار شده بود گفت: لویی عزیزم تو باید یه کاری کنی که هری قانع بشه که این کارو انجام بده!
لیام که انگار منتظر فرصتی برای بحث کردن با زین بود گفت: شاید نمیخواد ببینه چون دلیلی برای دیدن نداره!
لیام میدونست که لویی میتونه دلیل هری بشه اما چیزی که اون میخواست چند کلمه حرف زدن با زین بود حتی اگه اون حرفها تند و توهین آمیز بودن!
زین با نگاه تیز به لیام زل زد و گفت: که چی پینو؟ فقط چون دلیلی برای دیدن نداره باید نابینا بمونه؟ منم دلیلی برای زندگی کردن ندارم؛ پس باید بمیرم؟
نگاه نگران لویی بین زین و لیام میچرخید که انگار داشتن برای یه دعوا آماده میشدن؛ ولی صدای نایل شعله آتیش بینشون رو خاموش کرد: لو عزیزم تو نمیتونی هری رو مجبور کنی هیچکس نمیتونه این کارو بکنه تو فقط میتونی بهش نشون بدی این دنیا چیزهای زیادی برای دیدن داره و اون همیشه نمیتونه با چشم درونش دنیا رو ببینه!
YOU ARE READING
Eyes[L.S] (Completed)
Fanfictionچشمها. مال تو مثل قلبت بودند و نور از اونها میریخت! و مال من فقط چشم بودن؛ فقط چشم... Completed UNEdited