Play list: seeing Blind/ Niall Horan
حرف زیادی ندارم عزیزم، اما این رو میدونم که
قبل از دیدن تو همهچیز
تکرار میکنم همهچیز
اشتباه به نظر میاومد!
_______________________لویی: خب دکتر وضع عمومی هری چطوریه؟
بنسون: لویی شما هر روز این رو از من میپرسید و باور کنید اگه تغییری تو وضعیتش ایجاد بشه من اول از همه به شما میگم که دست از سر من بردارید!
لویی لبخند تصنعی زد و گفت: دکتر لطفاً؟
دکتر بنسون عینکش رو درآورد و گفت: یک ماه گذشته و ما فردا قراره که بانداژها رو باز کنیم و همه چیز به فردا بستگی داره!
لویی با چشمهای نگرانش به دکتر خیره شد تا چیزهای بیشتری بشنوه اما دکتر دیگه چیزی نگفت؛پس لویی خودش زبون باز کرد: چقدر امید دارین دکتر؟
دکتر هوفی کشید تا حالا همراه بیماری به سمجی لویی ندیده بود: همون طور که قبلاً هم به شما گفتم عمل ما صددرصد موفقیت آمیز بوده اما بینایی بستگی به شرایط بدنی هری داره. ممکنه شبکیه چشم هری پیوند رو پس زده باشه و نتونه ببینه یا کم ببینه یا هرچیز دیگهای و من نمیتونم به شما اطمینان صددرصدی بدم. اما اگه هری حداقل پنجاه درصد بینایی هم داشته باشه همه چیز درست پیش رفته و بقیهاش با دارودرمانی درست میشه!
لویی از جاش بلند شد و رو به بنسون گفت: ممنونم دکتر فکر کنم یکم زیادی اذیتتون کردم به هرحال من میرم پیش هری!
دکتر سری به نشونه تایید تکون داد و گفت: باهاش حرف بزنید و آمادهاش کنید همون قدر که ممکنه ببینه همون قدر هم ممکنه هیچوقت نتونه ببینه و اینکه اینو یه آشنا بهش بگه براش خیلی قابل پذیرشتره تا من.
لویی بغض کرده بود اما سرش رو تکون داد و تشکر کرد!
به آرومی از اتاق دکتر خارج شد و به سمت اتاق هری رفت؛ در نیمه باز بود و خب سرو صدای زیادی که میاومد نشون میداد که دوستهاشون اونجا هستن؛لویی توی چهارچوب در ایستاد و بی صدا بهشون خیره شد!
نایل: اول من، اول من، من، من، منو باید ببینی هری من.
زین مشتی به نایل زد و گفت: چرا تو؟ من به این زیبایی، دلبری، جذابی؛ چرا تووووو؟
نایل: خفه شو من تو جذابیت و زیبایی از تو چی کم دارم که هی از خودت تعریف میکنی ها؟
هری ریز ریز میخندید و باعث میشد که لویی هم بخنده!
جما: گمشید اون ور. اون اول منو میبینه من خواهرشم، عشقشم، زندگیشم، اصلا بدون من اون نفس نمیکشه بعد بیاد شما دوتا رو ببینه؟
انسل: انقدر اول من اول تو نکنید اون از قبل انتخابش رو کرده مننننن!
لبخند پر افتخاری زد و تعظیم نصفهای کرد که با پس گردنی که از طرف زین خورد پخش زمین شد!
YOU ARE READING
Eyes[L.S] (Completed)
Fanfictionچشمها. مال تو مثل قلبت بودند و نور از اونها میریخت! و مال من فقط چشم بودن؛ فقط چشم... Completed UNEdited