Part4

599 85 24
                                    

کلاسم که تموم شد رفتم رستوران دانشگاه جین مثل همیشه داشت از اشپز ایراد میگرفت و راه هایی بهش میگفت که شاید غذاش و بهتر کنه

=اووه کیم کوچک اینجا چیکا میکنی

با صدای یهوییش ترسیدم اروم برگشتم اوه.. بوگوم

+اه سلام هیونگ...

با برخورد دستش به شونم سریع جملمو تموم کردم

=بهتره برادرت ب جای دکتری بره رستوران بزنه (لطفا بوکای بدبخت منو قاطی نکنین🤦🏻‍♀️)

+جین هیونگ از کارش راضیه

*اووه پارک بوگوم اینجا کجا تو کجا ازین ورا زیادی نزدیک تهیونگ وایسادی یادمه آخرین بار بهت گفتم نزدیکش بشی جرواجرت میکنم

شنیدن صداش کافی بود تا خوشحالی توی تموم سلولای بدنم پخش بشه

+جییمییینااااا

سریع پریدم بغلش چقد دلم براش تنگ شده بود.. بدون توجه به ادمای دورمون چند بار چرخوندم

*چطوری ببر کوچولوی من

+خیلی خیلی خوبم
همونطور که فشار دستامو  بیشتر میکردم گفتم

+ماموریتت تموم شد؟؟ دیگ نمیری نه؟؟ تو که میری من خیلی تنام (سرمو بردم دم گوشش) تازه بوگوم همش اذیتم میکنه

*بوگوم کیر عمشو خورده با بابا‌ش.. منم ماموریتم فعلن تمومه

_جیمینااا برای چی قبل اومدن خبر ندادی بیایم دنبالت

*😁میخاسم بیبیمو سوپرایز کنم

با هشدار آشپز از رستوران  اومدیم بیرون و سمت رستوران مورد علاقه جین رفتیم

_کارت چطور پیش رفت؟

جفتشون یه نگاه معنی دار بهم انداختن.. خب جیمین هیچوقت بهم نمیگفت کارش چیه و چرا فقط دوماه میتونه بیاد دیدن ما.. و جینم بهم نمیگ پس خودم تند تر راه رفتم تا حس مزاحم بودن و از خودم دور کنم :(

.*********.

=چی میل دارین؟

_اممم یه.....

*پس گفتی روی رئیس اینجا کراش زده؟

توی گوشم زمزمه کرد تا گارسون چیزی نفهمه

+اوهوم

*و هرروز اینجا پلاس

+خیلی رو مخه

*وقتی ورشسکته شد خودش پشیمون میشه

_شما ندیدینش دارین زر میزنین

+من ک دیدمش هیونگ

_تو سلیقه داری؟؟ اگ داشتی ب خودت نمیگفتی خوشگل وقتی من کنارتم تازشم.....

بلند به غرغراش میخندیدیم خودشم بعد تموم شدن حرفاش زد زیر خنده که سفارشامونو اوردن با جیمینی گرم صحبت بودیم که صدای جین رفت بالا

••Good feelings••Where stories live. Discover now