رو تختم نشسته بودم... تمام ذهنم سمت امروز بود من حتی سعی نکردم جلوشو بگیرم اییششش تهبونگ احمق حداقل میتونسی از دستات کمک بگیری باهات کار نمیکنه دستات ک کار میکنه حتی ی خورده عم جوری رفتار نکردم انگار ناراحتم الان باخوتش میگ پسره هوله تهیونگ احمق ااهه سرم
سرمو بین دستام گرفتم و شقیقه هامو ماساژ دادم غذا میخام.. جینم ک امشب سرکار باباعم ک نیست بزار به جیمین... نخیر من یا اون قهرم.. اصن تنهایی میرم پیش کراش جین غذاهاشون خوشمزس....
زیر لب برا خودم اهنگ میخوندم تا این ک صدا در شنیدم+بابا؟؟؟؟؟
ب جز بابام و جین دیگ کی کلید داش؟؟
+جینی؟؟؟؟
از بالای پله ها نگا کردم ک یه موچی کوچولو دیدم ک سرش دورتادور خونه میچرخید
+موچی خنگ من تو اتاقمم
_تهیووننگگگییییی
با دو اومد بالا منم به ادامه اماده شدنم رسیدم
_کوجا میری
+میرم رستوران کراش جین
_بیا باهم بریم دوس پسر منم اومده دم دره نیومد تو گفت زشته منتظر توعه بیاببرریییممم تولوخداااا تهیوونگگییی
مثل میمون(بلانسبت بچم-_-) اویزون شده بود بهم
+جیمین هیو...
_ععععرررررررر(😭😭😭😭😭😭)
+بااشششهه بابا
_هوووررراااا بریم ته ته من
. *******.
+پس هوسوک بودین؟
=جیهوپ راحت ترم تهیونگ
+اوکی جیهوپ هیونگ
بعد از مکثی دوباره پرسیدم...
+کارت چیه هیونگ
=من توی....
تق
=اخ....
اگ درست فهمیده باشم مورد عنایت پای جیمین جان قرار گرفته
=بالاخره ک باید بهش بگ..... اااخخخ جیمینااا
+هوپی هیونگ من کسایی ک بهم رازاشونو میگن بیشتر دوست دارم
با قیافه گربه شرک گفتم این همیشه کارسازه=راستش ما... (جیهوووپاااا تو قول دااددییی)یعنی من پلیسم و توی بخش جنایی کار میکنم
+ااااوووو جیمینی گف همکارشی درستع جیمینی؟ پس راز بزرگت این بود؟؟؟
_تهیونگاا
*سفارشتون
=وقت غغذااااسسس یامی یامی
_سانشاین اروم تر بخور
اووه این روی عاشقانه جیمین و ندیده بودم چقد مور مور کنندس شایدم جین فقط روی غذای اینجا کراش زده لعنتی واقعا خوشمزس
*²اوه تهیونگا خوشحالم اینجا میبینمت ام جین؟
+اوهوع اوعوه(سرفه) نامجون هیونگ.. م.. منم خوش حالم ام جین هیونگم امشب شیفته
=الان گفت نامجون؟
_بیا امیدوار باشیم فقط یه اسم تو دنیا نباشه
=یا ما خیلی خوشانس باشیم
+چی میگین؟؟
=درمورد کارمونه
+حالا با کیا سر و کار دارین؟
=قاتل.. مافیا... راستش ما پلیسای بینالملیم برای همینه ک جیمین هیونگت نصف سال نیست خیلی ازش گِله هربار ک میخاد مرخصی بگیره میگ توله ببرش تنهاس و کسی و نداره حتی خیلیا فکر میکنن یه ببر دست آموز تو خونه داره اووه تازه......
~~~~~~
اه چ شب خوبی بود جیهوپی ب شدت مهربون بود و من بالاخره فهمیدم جیمینی چ استرسی و با خودش حمل میکنه اوم جیمینی من
*تهیونگا من برگشتم
+بااابااا
*چطوری کوچولوی بابا؟؟
تو بغل بابام جمع شدم... مگ من چندتا بابا تو دنیا دارم اخه
*متاسفم امروز سرت داد زدم خودت میدونی دیگ
+میدونم بابا جونم تو فقط نگران امانت مامان و اقای جئون بودی.. من متوجم ک نگران جین و من بودی
*درسته من فقط همین دوتا پسر و دارم و این دوتا تموم زندگی منن
روی سرمو بوسید و رفت سمت اتاقش
+امشب فیلم ببینیم؟؟
*ببینیم فقط به هیونگت نگو اونوقته ک باید بشینیم از دلش در بیاریم ک چرا وقتی نبود فیلم دیدیم
+حواسم هست.. چی ببینیم؟
~~~~~~~
بیمارستان
جین بین اتاقا قدم میزد و برا خودش اهنگ زمزمه میکرد میخاست مطمئن بشه ک مشکلی نیست و میتونه راحت بخابه معمولن دکتر مین هرشب و هرروز بیمارستان بود و هیچوقت تو شیفتاش تنها نبود ولی امشب نه دکتر مین بود نه باباش اونم سرشب رفت خونه.. پس جین موند تنای تنا
از در اتاق جئون رد میشد ک صداهای عجیبی شنید از شیشه بالای اتاقش دید زد ولی چیزی ندید اروم در اتاق و باز کرد ولی انگار جیزی مانعش میشد
+جونگ کوک شی؟؟
فقط صدا ناله از اتاقش شنید با زور بیشتر تونس کامل بره تو و با جونگ کوکی روبه رو شد که با دستاش کنار شکمشو گرفته بود و کلی خون رو زمین بود
+جووننگگگ کوووککک ششیییی
*******
*****
***
KAMU SEDANG MEMBACA
••Good feelings••
Fiksi Penggemar_تو فقط برای منی +فقط برای توعم کوک من کنارت میمونم = kookv " younmin " namjin