Part 18

399 51 11
                                    

جیمین و جیهوپ به سمت مکانی که لوکیشن نشون میداد میرفتن جیمین لحظه شماری می‌کرد یونگ و ببینه و از یه طرفم لحظه شماری میکرد تهیونگ و اونجا نبینه با ایستادن ماشین سوالی به راننده نگاه کردن

'' ازین جلوتر نمیتونم برم''

حوصله سوال پرسیدن نداشت سریع پیاده شدن و بقیه راهو پیاده رفتن لوکیشن یه ویلای خیلی بزرگ و نشون میداد... که جیمین بیشتر اوقاتش و در اون عمارت گذرونده بود

_اگ فک. میکنی نمیتونی من میرم

جیهوپ با مهربونی گفت و جیمین با جواب کوتاهی مخالفت کرد در ویلا باز بود و این یعنی یونگی میدونس اینجان

+اگ.. اگ چیزی شد... به من شلیک کن

_چیکار کنم؟؟؟

جیهوپ با تعجب به جیمین نگاه کرد اما جیمین بدون. نگاه کردن راهی پله ها و در ویلا شد هوپم پا تند کرد تا بهش برسه با دیدن خدمتکار قدیمی اون ویلا لبخند دلتنگی زد

'' ارباب جیمین خوشحالم که اینجایین ارباب دستور دادن بهتون رسیدگی کنیم.. چقد میمونین؟ ؟''

خدمتکار با مهربونی همونطور که اب میوه و کیک میاورد گف

'' اگ میخاین اول امتحان کنم.. ارباب گف شاید شک داشته باشین''

جیمین و یونگی با خجالت ابمیوه و کیک و گرفتن ولی بخاطر شکشون لب بهش نزدن

+میخام یونگی و ببینم

'' ارباب داخل اتاق خودشون هستن بفرمایین ''

با دستش طبقه بالارو نشون داد جیمین میدونس خدمتکارا اجازه رفتن به طبقه بالارو نداشتن دست هوپ و گرفت و با خودش کشوند نگاهش به در اخر راهرو افتاد که دقیقا کنار اتاق یونگ بود.. ولی همیشه درش قفل بود

+من میرم پیش یونگ توعم اون اتاق و بگرد و بقیه اتاقارو

جیمین گفت و سمت اتاق یونگی رفت دوتا تقه زد و وارد شد در و پشتش بست و دنبال یونگی گشت با ندیدنش سمت اتاق مخفیش رفت

+شوگا

به پسری که مدت هاست ارزوی دیدنشو داشت نگاه کرد رو زمین نشسته بود و سعی در کوتاه کردن موهاش داشت.. عادتی همیشه یونگی داشت... اینه ای رو زمین بزاره و خودشو بکشه تا موهاشو مرتب کوتاه کنه و هربار گند بزنه توش و به جیمین رو بیاره جیمین با یاد اوری دوران خوششون قیچی رو ازش گرفت وقتی مخالفتی ندید شروع کرد به کوتاه کردن موهاش

+زنده ای

نمیدونس چرا این حرف و زد.. شاید فقط میخاس مطمئن شه رویا نمیبینه

=نتونسی بکشیم

یونگی با تلخی گفت و از تو اینه به قیافه غمگین جیمین نگاه کرد

••Good feelings••Onde histórias criam vida. Descubra agora