_تهیونگا
با دیدن هیونگ ک انگار تو کونش عروسی بود چنگالمو از دهنم دراوردم
+سالمی که
_نامجون گفت فقط فشارم افتاده و..
=و بهتره بیشتر مراقب خودت باشی
بهش میخورد خیلی از من بزرگ تر باشه پس اروماز جام بلند شدم
+خیلی ممنونم که از هیونگم مراقبت کردین
=متاسفم که اینجا این اتفاق افتاد پس امشب لطفا شام به حساب من باشین
+نه ما..
_حتما.. مرسی نامجونااا باباییی
+یاا یااا دستمو ول ککننن
مث کش کشیدم بیرون با ذوق بالا پایین میپرید ینی واقعا نمیدید اون هنوز داره نگاش میکنه؟
+الان چطوری میخای بابارو راضی کنی باهامون بیاد؟
_این دیگ کار توعه بیا بریم
+چی چیو کار منه من چطوری اونو راضی کنم که یه جایی ب جز تيمارستان و خونه بیاد؟
_تو عزیز دوردونشیااااا
+ببخشید ک تو پسر باهوششی ک قراره تیمارستان و ب تو بده
_و قراره تموم زندگیشو برای خوشحالی تو فدا کنه
+یاا انگار بابا برات کم گذاشته
_هیشکی نمیتونه برای ورلدوایدهندسام کم بزاره بچه..
بقیه راه خودمونو با اهنگ و فضای بیرون سرگرم کردیم
_من تورو میزارم تیمارستان خودم میرم خونه خستم
+اوکی
با معلوم شدن تابلوی •• حس خوب •• سریع از ماشین پریدم پایین
_یاا حداقل خداحافظی ککننن
از توی حیاط به همه مریضا و پرستارا سلام علیک کردم تا برسم به اتاق مدیریت با دوتا تقه رفتم داخل
%اوه تهیونگا چه به موقع اومدی... معرفی میکنم اقای جئون پسرم کیم تهیونگ
تعظیم نود درجه کردم
/پسر فوق العاده ای داری کیم ارزوم بود پسرم مثل یکی از پسرای تو بشه
%بشین تهیونگا.. اینطوری نگین جونگ کوک فقط یه خورده مریضه
/امیدوارم بتونی وارث منو مثل یه ادم معمولی کنی
%من که نه ولی قراره تهیونگ این کارو بکنه
+بله؟؟؟؟؟
%مشکلت چیه؟
/اه بهت حق میدم تحمل کردن اون خیلی سخته اون واقعا مایع ابرو ریزیه
+ن.. نه اقای جئون من فقط تعجب کردم که پدرم میخواد بهم یه مسئولیت به این بزرگی بده
%این به خاطر اینه ک میدونه مثل پسر من بی عرضه نیستی پس من میسپرمش به شما.. دنی.. جونگ کوک و بیار اینجا
ESTÁS LEYENDO
••Good feelings••
Fanfic_تو فقط برای منی +فقط برای توعم کوک من کنارت میمونم = kookv " younmin " namjin