Part 2

953 95 5
                                    

_تهیونگا

با دیدن هیونگ ک انگار تو کونش عروسی بود چنگالمو از دهنم دراوردم

+سالمی که

_نامجون گفت فقط فشارم افتاده و..

=و بهتره بیشتر مراقب خودت باشی

بهش میخورد خیلی از من بزرگ تر باشه پس اروماز جام بلند شدم

+خیلی ممنونم که از هیونگم مراقبت کردین

=متاسفم که اینجا این اتفاق افتاد پس امشب لطفا شام به حساب من باشین

+نه ما..

_حتما.. مرسی نامجونااا باباییی

+یاا یااا دستمو ول ککننن

مث کش کشیدم بیرون با ذوق بالا پایین میپرید ینی واقعا نمیدید اون هنوز داره نگاش میکنه؟

+الان چطوری میخای بابارو راضی کنی باهامون بیاد؟

_این دیگ کار توعه بیا بریم

+چی چیو کار منه من چطوری اونو راضی کنم که یه جایی ب جز تيمارستان و خونه بیاد؟

_تو عزیز دوردونشیااااا

+ببخشید ک تو پسر باهوششی ک قراره تیمارستان و ب تو بده

_و قراره تموم زندگیشو برای خوشحالی تو فدا کنه

+یاا انگار بابا برات کم گذاشته

_هیشکی نمیتونه برای ورلدوایدهندسام کم بزاره بچه..

بقیه راه خودمونو با اهنگ و فضای بیرون سرگرم کردیم

_من تورو میزارم تیمارستان خودم میرم خونه خستم

+اوکی

با معلوم شدن تابلوی •• حس خوب •• سریع از ماشین پریدم پایین

_یاا حداقل خداحافظی ککننن

از توی حیاط به همه مریضا و پرستارا سلام علیک کردم تا برسم به اتاق مدیریت با دوتا تقه رفتم داخل

%اوه تهیونگا چه به موقع اومدی... معرفی میکنم اقای جئون پسرم کیم تهیونگ

تعظیم نود درجه کردم

/پسر فوق العاده ای داری کیم ارزوم بود پسرم مثل یکی از پسرای تو بشه

%بشین تهیونگا.. اینطوری نگین جونگ کوک فقط یه خورده مریضه

/امیدوارم بتونی وارث منو مثل یه ادم معمولی کنی

%من که نه ولی قراره تهیونگ این کارو بکنه

+بله؟؟؟؟؟

%مشکلت چیه؟

/اه بهت حق میدم تحمل کردن اون خیلی سخته اون واقعا مایع ابرو ریزیه

+ن.. نه اقای جئون من فقط تعجب کردم که پدرم میخواد بهم یه مسئولیت به این بزرگی بده

%این به خاطر اینه ک میدونه مثل پسر من بی عرضه نیستی پس من میسپرمش به شما.. دنی.. جونگ کوک و بیار اینجا

••Good feelings••Donde viven las historias. Descúbrelo ahora