Part 16

419 68 6
                                    


با صداهای عجیبی از خواب بیدار شدم قبل این که برم بیرون به ساعت رو دیوارم نگاهی انداختم خدای من کی ساعت 5:43 بیداره با یه دستم چشممو می‌مالیدم تا بتونم بهتر جلومو ببینم
پرستار بابام جلوی در خونه وایساده بود و چند نفر داشتن میومدن داخل نکنه توهم زدم؟
ایندفعه با دوتا دستم چشمامو مالیدم و وایسادم تا عادت کنن از نزدیکی چند نفر بهم با ترس دو متر پریدم هوا قبل این ک بتونم جیغ و داد کنم دهنم و گرفت و با کمک دوتا دیگ بردنم بیرون نمیدونم چیشد نمیدونم چرا فقط میدونم خوابم برد

~~~~~~~~

+اه سرم.. ای بدنم.. اه خدای من

قبل این ک چشمامو باز کنم صدای اه و نالم بلند شد.. صب کن ببینم من اصن نمیتونم چشمامو باز کنم اه این چیه به گردنم؟؟  برای چی دسام بستس؟؟ پاهامم نمیتونم تکون بدم
با یاد اوری دیشب و اون پرستار خیانت کار صدام بلند شد

+اااههاااییی بیا منو باازز ککننن بی ناموس حروم زاده دیک هِد مردی بیا دست و پای منو باز کککنننن

تمامن خودمو جر دادم پاره پاره کردم ولی فارق از کوچیک ترین توجه ای

+حداقل بهم غذا بدین اشغالا

با صدای نسبتن کمتری گفتم گشنمه...

صدای در اومد یعنی کسی اومده تو اتاق؟؟

+کسی اینجاس؟؟ من.. من واقعا نمیدونم چرا اینجام.. من

با کشده شدن پارچه یا هرچی از رو چشمام صدام قط شد

ننهههههههه

+جونگ... جونگ کوک؟؟!!

_بهت گفته بودم مجبورم نکن

تازه نگام افتاد به اتاق ترسناکشو دست و پای بسته بدبختم

+جونگ کوکا میش دست و پام و این.. گردنم.. لطفا بازشون کن

_نه نمیش غذا سوشی داریم وایسا تا برات بیارم

بعد چند دقیقه با ظرف سوشی اومد کنارم دست و پاهامو باز کرد ولی گردنم هنوز با زنجیر به بالای تخت وصل بود

_دهنتو باز کن

سوشی و گذاشت بین لباشو خم شد روم سوشی و بین لبام گذاشت و عقب کشید

_فقط اینطوری اجازه غذا خوردن داری... بخور

دستم رفت سمت چابستیک ولی قبل این که بهش برسه کوک ضربه محکمی بهش زد

+اخ...

_تهیونگ همین الان بهت گفتم فقط میتونی از دهن من غذا بخوری و اگ غیر از این ببینم خیلی بد تر باهات رفتار میکنم

چرا نمیتونسم حرفی بهش بزنم؟ حتی نمیتونسم اعتراض کنم انگار قبول کرده بودم تبدیل شدم به عروسک جئون جونگ کوک

••Good feelings••Where stories live. Discover now