Part 7

1K 260 423
                                    

.
.
.
.
.

" چقدر وقت داریم؟"

" کمتر از یک هفته "

جولیا با چشم های درخشان به هری و بعد به لویی نگاه کرد و لب زد...

" خیلی خوب. من باهاش صحبت میکنم "

لویی همونطور که سر تکون میداد جواب داد و جولیا لبخندی از رضایت به لبش نشوند و بعد با خداحافظی کوتاهی ازشون جدا شد.

چند دقیقه بعد، وقتی که صدای پاشنه های کفش جولیا برای لویی دیگه وضوح قبل رو نداشت، چشم از سرامیک های کف راهرو گرفت و قدماشو به طرف هری که مشغول صحبت با امیلی بود و میون صحبتاش میخندید، برداشت.

احساسی درونش در حال به وجود اومدن بود که درکش نمیکرد و نمیتونست جلوشو بگیره، حسی مثل حسادت... به اینکه اون دختر خیلی راحت میتونه هریو بخندونه، در آغوش بگیره و یا دستاشو بگیره...

کلافه چشماشو روی هم گذاشت و وقتی روبروی اونا ایستاد، دهان باز کرد و بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد.

" ممنون که اومدی؛ فکر نمیکنم هری بتونه باهات بیاد "

" اما... "

امیلی احساس کرد صداشو از دست داد وقتی نگاه تند لوییو روی خودش دید. بدون اینکه جمله اش رو ادامه بده، چرخشی به چشماش داد و سعی کرد در مقابل نگاه سنگین لویی که باعث میشد دست و پاشو گم کنه، خودشو بیخیال نشون بده. موهاشو پشت گوشش فرستاد و رو کرد به هری که ساکت ایستاده بود و چشماش بین اون دو نفر در حرکت بود.

" مواظب خودت باش...باشه؟ "

هری در جواب بهش لبخند اطمینان بخشی زد و همونطور که سرشو تکون میداد لب زد.

" باشه "

" میخوای بمونم؟ یا باهم بریم خونه؟ "

هری به لویی که با اخم محوی روی صورتش بهشون خیره شده بود، نگاه کرد.

" نه امیلی، برو خونه. بعدا همدیگه رو میبینیم "

البته که هری متوجه باز شدن اخم لویی و نفس راحتی که بیرون داد شد.

به محض رفتن امیلی و ناپدید شدنش توی راهرو، لویی به طرف هری چرخید و چشماش برق زد و لبخند روی لباش نقش بست وقتی نگاه خیره شو روی خودش شکار کرد.

هری تند و خجالت زده سر پایین انداخت و این پا و اون پا کرد و رنگ زیبایی که روی گونه هاش نشست، دل لویی رو برای بار هزارم برد. همونطور که با گوشه لباسش بازی میکرد، هول کرده به دنبال کلمات گشت.

" ممنون... بابت لباسا. اونا خیلی قشنگن اما... نیازی نبود "

وقفه های بین حرفاش، طوری که سرشو پایین انداخته بود و اون تار موی فرفری که افتاده بود روی چشماش باعث میشدن که دل لویی بیشتر و بیشتر برای اون پسر زیادی شیرین که رو به روش ایستاده بود، ضعف بره.

Bus [L.S]Where stories live. Discover now