تهیونگ گوشه ی تختش نشسته بود و اخماش توهم بود و دارت های تو دستشو سمت دیوار و عکسی که روش بود پرتاب میکرد.
قیافه ی اون شخص بخاطر برخورد دارت های زیاد مشخص نبود و فقط سوراخ های متعدد دیده میشد.
هرکی که بود، این دارت های تهیونگ نبودن که سمتش پرتاب میشدن ، تنفرش بود که اونو مستقیم نشونه میگرفت.هوسوک یه دارت از کنارش برداشت و با یه هدفگیری دقیق سمت اون عکس پرتاب کرد.
صاف وسطش.
تهیونگ برگشت سمتش و گفت"کارت درسته"
هوسوک لبخندی زد و گوشه ای ایستاد.
" ببخشید که بی اجازه اومدم تو. چند بار در زدم و جواب ندادی. جیمین گفت بیام اینجا باهم حرف بزنیم و منتظر باشم تا غذا سفارش بده و تا بیاد باهم اشنا شیم. من هوسوکم""ایرادی نداره، جیمین گفت میای. فقط یکم...حواسم پرت شد. من تهیونگم، عضو جدیدی درسته؟"
"اره تقریبا.."
تهیونگ نیشخندی زد و صندلی پشت میزشو برگردوند تا هوسوک روش بشینه " خوشحال نیستم که قوی سیاه یه نفر دیگه رو هم به اینجا رسونده، اما خوشحالم از بین هزاران نفری که نابود کرده توهم شجاعت کافی برای اینجا بودن و داری. بشین"
تهیونگ و هوسوک خیلی زود باهم گرم گرفتن و شروع کردن به حرف زدن. تهیونگ اخلاق جالبی داشت. پسر شیطون و بامزه ای بود اما جدی شدنش جدی شدن واقعی بود. هرچیزی رو زیر یه کتگوری خاص میذاشت و وقتی چیزی وارد منطقه ی امنش و خط قرمزاش میشد، اخلاقشم خود به خود تغییر میکرد.
"جونگکوک کی برمیگرده؟ نامجون گفته تمریناتم وقتی اون برگرده شروع میشه. اون باهام کار میکنه و بعدش خود نامجون. این چیزایی بود که بهم گفت."
تهیونگ سمت عکس رفت و دارت هارو از روش برداشت و دوباره برگشت سرجاش.
"احتمالا فردا، رفته ماموریت. جونگکوکی از هممون کوچیک تره اما از هممون قوی تره. دفاع شخصی و بوکس و هرچیزی که نیاز باشه رو اون بهمون یاد میده.
هممون این مراحل و طی کردیم، توهم باید انجامشون بدی"دارت هارو تو کشوی کنار تختش گذاشت.
"وقتی ماموریت ها شروع شه سرمون خیلی شلوغ میشه. جین ماموریت های زیادی قبول میکنه تا چیزی که در واقع هستیم مخفی بمونه. در ظاهر ، ما یه تیم بکاپ ، بادیگارد یا همچین چیزایی هستم. فرقی نمیکنه به این کار چی میگن. چقدر سخته یا چقدر خطرناکه. ما اینجاییم که ریسک قبول کنیم.
امادگی بدنی حرف اول و میزنه. کار با اسلحه ، هماهنگی، همه و همه خیلی مهمن و کافیه یه بار خراب کنی، نه تنها از چشم جین میوفتی، بلکه جبرانش سخت ترین کاره.
واسه همین نامجون نمیذاره وقتی که کامل آماده نشدی هیچ کاری بکنی."هوسوک سری تکون داد و دستی تو موهاش کشید"تو یکی از فایل های فلشی که نامجون داده بود نوشته بود تورنومنت بیلیارد؟ قضیش چیه؟"

YOU ARE READING
Indigo Night | SOPE
Fanfictionفیک Indigo Night 🌙 کاپل [ سپ، نامجین، کوکمین] ژانر: جنایی، ملو انگست، اکشن, مافیا خلاصه [ دوست مین یونگی پسر رییس مافیای سئول سال ها قبل تو یک روز ناپدید میشه و هرگز پیداش نمیشه، اما چی میشه اگه اون شخص بعد از چهار سال با نقش متفاوتی به زندگیش برگر...